-
نشاید گفتن آن کس را دلی هست
که ننهد بر چنین صورت دل از دست
-
به منظوری که با او می توان گفت
نه خصمی کز کمندش می توان رست
-
به دل گفتم ز چشمانش بپرهیز
که هشیاران نیاویزند با مست
-
سرانگشتان مخضوبش نبینی
که دست صبر برپیچید و بشکست
-
نه آزاد از سرش بر می توان خاست
نه با او می توان آسوده بنشست
-
اگر دودی رود بی آتشی نیست
و گر خونی بیاید کشته ای هست
-
خیالش در نظر چون آیدم خواب
نشاید در به روی دوستان بست
-
نشاید خرمن بیچارگان سوخت
نمی باید دل درمندگان خست
-
به آخر دوستی نتوان بریدن
به اول خود نمی بایست پیوست
-
دلی از دست بیرون رفته سعدی
نیاید باز تیر رفته از شست
نشاید گفتن آن کس را دلی هست
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/نشاید-گفتن-آن-کس-را-دلی-هست
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)