-
نه از چینم حکایت کن نه از روم
که من دل با یکی دارم در این بوم
-
هر آن ساعت که با یاد من آید
فراموشم شود موجود و معدوم
-
ز دنیا بخش ما غم خوردن آمد
نشاید خوردن الا رزق مقسوم
-
رطب شیرین و دست از نخل کوتاه
زلال اندر میان و تشنه محروم
-
از آن شاهد که در اندیشه ماست
ندانم زاهدی در شهر معصوم
-
به روی او نماند هیچ منظور
به بوی او نماند هیچ مشموم
-
نه بی او عشق می خواهم نه با او
که او در سلک من حیفست منظوم
-
رفیقان چشم ظاهربین بدوزید
که ما را در میان سریست مکتوم
-
همه عالم گر این صورت ببینند
کس این معنی نخواهد کرد مفهوم
-
چنان سوزم که خامانم نبینند
نداند تندرست احوال محموم
-
مرا گر دل دهی ور جان ستانی
عبادت لازمست و بنده ملزوم
-
نشاید برد سعدی جان از این کار
مسافر تشنه و جلاب مسموم
-
چو آهن تاب آتش می نیارد
همی باید که پیشانی کند موم
نه از چینم حکایت کن نه از روم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/نه-از-چینم-حکایت-کن-نه-از-روم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)