نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/نگارا-وقت-آن-آمد-که-دل-با-مهر-پیوندی

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)

  1. نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی

    که ما را بیش از این طاقت نماندست آرزومندی

  2. غریب از خوی مطبوعت که روی از بندگان پوشی

    بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی

  3. تو خرسند و شکیبایی چنینت در خیال آید

    که ما را همچنین باشد شکیبایی و خرسندی

  4. نگفتی بی وفا یارا که از ما نگسلی هرگز

    مگر در دل چنین بودت که خود با ما نپیوندی

  5. زهی آسایش و رحمت نظر را کش تو منظوری

    زهی بخشایش و دولت پدر را کش تو فرزندی

  6. شکار آن گه توان کشتن که محکم در کمند آید

    چو بیخ مهر بنشاندم درخت وصل برکندی

  7. نمودی چند بار از خود که حافظ عهد و پیمانم

    کنونت بازدانستم که ناقض عهد و سوگندی

  8. مرا زین پیش در خلوت فراغت بود و جمعیت

    تو در جمع آمدی ناگاه و مجموعان پراکندی

  9. گرت جان در قدم ریزم هنوزت عذر می خواهم

    که از من خدمتی ناید چنان لایق که بپسندی

  10. ترش بنشین و تیزی کن که ما را تلخ ننماید

    چه می گویی چنین شیرین که شوری در من افکندی

  11. شکایت گفتن سعدی مگر با دست نزدیکت

    که او چون رعد می نالد تو همچنان برق می خندی

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)