-
نگویم آب و گلست آن وجود روحانی
بدین کمال نباشد جمال انسانی
-
اگر تو آب و گلی همچنان که سایر خلق
گل بهشت مخمر به آب حیوانی
-
به هر چه خوبتر اندر جهان نظر کردم
که گویمش به تو ماند تو خوبتر ز آنی
-
وجود هر که نگه می کنم ز جان و جسد
مرکبست و تو از فرق تا قدم جانی
-
گرت در آینه سیمای خویش دل ببرد
چو من شوی و به درمان خویش درمانی
-
دلی که با سر زلفت تعلقی دارد
چگونه جمع شود با چنان پریشانی
-
مرا که پیش تو اقرار بندگی کردم
رواست گر بنوازی و گر برنجانی
-
ولی خلاف بزرگان که گفته اند مکن
بکن هر آن چه بشاید نه هر چه بتوانی
-
طمع مدار که از دامنت بدارم دست
به آستین ملالی که بر من افشانی
-
فدای جان تو گر من فدا شوم چه شود
برای عید بود گوسفند قربانی
-
روان روشن سعدی که شمع مجلس توست
به هیچ کار نیاید گرش نسوزانی
نگویم آب و گلست آن وجود روحانی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/نگویم-آب-و-گلست-آن-وجود-روحانی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)