-
وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی
گر سر صحرات باشد سروبالایی بجوی
-
ور به خلوت با دلارامت میسر می شود
در سرایت خود گل افشانست سبزی گو مروی
-
ای نسیم کوی معشوق این چه باد خرمست
تا کجا بودی که جانم تازه می گردد به بوی
-
مطربان گویی در آوازند و مستان در سماع
شاهدان در حالت و شوریدگان درهای و هوی
-
ای رفیق آنچ از بلای عشق بر من می رود
گر به ترک من نمی گویی به ترک من بگوی
-
ای که پای رفتنت کندست و راه وصل تند
بازگشتن هم نشاید تا قدم داری بپوی
-
گر ببینی گریه زارم ندانی فرق کرد
کآب چشمست این که پیشت می رود یا آب جوی
-
گوی را گفتند کای بیچاره سرگردان مباش
گوی مسکین را چه تاوانست چوگان را به گوی
-
ای که گفتی دل بشوی از مهر یار مهربان
من دل از مهرش نمی شویم تو دست از من بشوی
-
سعدیا عاشق نشاید بودن اندر خانقاه
شاهدبازی فراخ و زاهدان تنگ خوی
وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/وقت-آن-آمد-که-خوش-باشد-کنار-سبزه-جوی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)