-
چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
به هم نشستن و حلوای آشتی خوردن
-
به روزگار عزیزان که روزگار عزیز
دریغ باشد بی دوستان به سر بردن
-
اگر هزار جفا سروقامتی بکند
چو خود بیاید عذرش بباید آوردن
-
چه شکر گویمت ای باد مشک بوی وصال
که بوستان امیدم بخواست پژمردن
-
فراق روی تو هر روز نفس کشتن بود
نظر به شخص تو امروز روح پروردن
-
کسی که قیمت ایام وصل نشناسد
ببایدش دو سه روزی مفارقت کردن
-
اگر سری برود بی گناه در پایی
به خرده ای ز بزرگان نشاید آزردن
-
به تازیانه گرفتم که بی دلی بزنی
کجا تواند رفتن کمند در گردن
-
کمال شوق ندارند عاشقان صبور
که احتمال ندارد بر آتش افسردن
-
گر آدمی صفتی سعدیا به عشق بمیر
که مذهب حیوانست همچنین مردن
چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/چه-خوش-بود-دو-دلارام-دست-در-گردن
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)