-
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
-
سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند
عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
-
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
سر من دار که در پای تو ریزم جان را
-
کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن
تا همه خلق ببینند نگارستان را
-
همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی
تا دگر عیب نگویند من حیران را
-
لیکن آن نقش که در روی تو من می بینم
همه را دیده نباشد که ببینند آن را
-
چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب
گفت یک بار ببوس آن دهن خندان را
-
گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن
که محالست که حاصل کنم این درمان را
-
پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم
غایت جهل بود مشت زدن سندان را
-
سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات
غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را
-
سر بنه گر سر میدان ارادت داری
ناگزیرست که گویی بود این میدان را
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/چه-کند-بنده-که-گردن-ننهد-فرمان-را
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)