-
چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی
کش یار هم آواز بگیرند به دامی
-
دیشب همه شب دست در آغوش سلامت
و امروز همه روز تمنای سلامی
-
آن بودی گل و سنبل و نالیدن بلبل
خوش بود دریغا که نکردند دوامی
-
از من مطلب صبر جدایی که ندارم
سنگیست فراق و دل محنت زده جامی
-
در هیچ مقامی دل مسکین نشکیبد
خوکرده صحبت که برافتد ز مقامی
-
بی دوست حرامست جهان دیدن مشتاق
قندیل بکش تا بنشینم به ظلامی
-
چندان بنشینم که برآید نفس صبح
کان وقت به دل می رسد از دوست پیامی
-
آن جا که تویی رفتن ما سود ندارد
الا به کرم پیش نهد لطف تو گامی
-
زان عین که دیدی اثری بیش نمانده ست
جانی به دهان آمده در حسرت کامی
-
سعدی سخن یار نگوید بر اغیار
هرگز نبرد سوخته ای قصه به خامی
چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/چون-تنگ-نباشد-دل-مسکین-حمامی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)