-
-
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
-
یک امشب که در آغوش زیباروی شیرین هستم، اگر من را همچون عود بر آتش بگذارند، باز هم غصه نمیخورم.
-
-
-
چو التماس برآمد هلاک باکی نیست
کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم
-
هنگامی که التماس کردن ما به نتیجه رسید، دیگر ترسی از مرگ نیست. تیر مصیبت کجاست؟ به او بگو که بیاید که من در برابر آن تیر، سپر شدهام
-
-
-
ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبح
بر آفتاب که امشب خوشست با قمرم
-
ای آسمان! یک دم دریچه صبح را بر آفتاب ببند (صبح را به تاخیر بینداز) که امشب من با معشوق همچون ماهم، خوش هستم
-
-
-
ندانم این شب قدرست یا ستاره روز
تویی برابر من یا خیال در نظرم
-
نمیدانم که این شب قدر است یا ستارهای در روز پیدا شده است. آیا این تو هستی که در برابر منی، یا اینکه دچار توهم شدهام.
-
-
-
خوشا هوای گلستان و خواب در بستان
اگر نبودی تشویش بلبل سحرم
-
هوای گلستان و خوابیدن در بوستان چه خوش بود اگر اضطراب رسیدن سحر را (که با آمدن مرغ سحر -بلبل همراه است) نداشتم.
-
-
-
بدین دو دیده که امشب تو را همی بینم
دریغ باشد فردا که دیگری نگرم
-
با این دو چشمی که امشب تو را میبینم، حیف است که فردا کس دیگری را با آنها ببینم.
-
-
-
روان تشنه برآساید از وجود فرات
مرا فرات ز سر برگذشت و تشنه ترم
-
جان انسان تشنه با آب زلال گوارا آسودگی پیدا میکند. سطح آب فرات از سر من بالاتر رفته است ولی من هنوز تشنهتر هستم.
-
-
-
چو می ندیدمت از شوق بی خبر بودم
کنون که با تو نشستم ز ذوق بی خبرم
-
هنگامی که تو را نمیدیدم، نمیدانستم که شوق چیست. حالا که با تو نشستهام، نمیدانم که ذوق چیست.
-
-
-
سخن بگوی که بیگانه پیش ما کس نیست
به غیر شمع و همین ساعتش زبان ببرم
-
حرف بزن که فرد ناآشنایی در میان ما نیست. بجز شمع که همین الان زبان او را قطع میکنم.
-
-
-
میان ما بجز این پیرهن نخواهد بود
و گر حجاب شود تا به دامنش بدرم
-
بجز این پیراهن، چیزی حایل میان ما نخواهد بود. و اگر همین پیراهن هم بخواهد که مانعی میان ما باشد، از بالا تا پایینش را پاره میکنم
-
-
-
مگوی سعدی از این درد جان نخواهد برد
بگو کجا برم آن جان که از غمت ببرم
-
نگو که سعدی از این درد جان سالم به در نخواهد برد. به من بگو که آن جانی را که از غم تو جدا کردهام، به کجا ببرم؟
-
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/یک-امشبی-که-در-آغوش-شاهد-شکرم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
فرات
- فرات
-
- آب بسیار گوارا. آب شیرین، آبی که از فرط گوارایی عطش را بشکند
- نهر عظیمی است که از کوههای ارمنیه سرچشمه گرفته و پس از گذشتن از آشور و سوریه و بابل، به دجله میپیوندد. دجله و فرات، در عبادان یکی شده و به خلیج فارس میریزند.