-
بهارا چه شیرین و شاد آمدی
-
که با مژده داران داد آمدی
-
بده داد ما را که خون خورده ایم
-
ستم های آن سرنگون برده ایم
-
بدر برده از دست بیدادگر
-
دلی در بدر غرق خون جگر
-
دلی مانده صد زخم خنجر در او
-
دلی کین خون برادر در او
-
دلی در عزای عزیزان به درد
-
ندانی که نامرد با ما چه کرد
-
گرفتند و بردند و آویختند
-
چه خون ها که هر صبحدم ریختند
-
ندادند رخصت که بیوه زنی
-
بر آرد ز سوز جگر شیونی
-
نه آن سوگواری که نگذاشتند
-
که ازگریه هم باز می داشتند
-
بهارا ببین این دل ریش ریش
-
بلا برده از طاقت خویش بیش
-
دلی کش به صد درد آغشته اند
-
دلی کش به هر صبحدم کشته اند
-
بهارا من از اشک پنهان پرم
-
که این گریه ها را فرو می خورم
-
کجا بودی ای کاروان امید
-
که عمری دلم انتظارت کشید
-
چه آوردی از راه دور و دراز
-
بگو آنچه بود از نشیب و فراز
-
بهارا بر این دشت گلگون گذر
-
که گیری ز خون شهیدان خبر
-
بپرس از شقایق که چون می دمد
-
که جای گل از خاک خون می دمد
-
تو رفتی و روی چمن زرد شد
-
دل باغبان تو پر درد شد
-
گل ارغوان تو بر خاک ریخت
-
پرستو ازین بام ویران گریخت
-
تو رفتی و آمد زمستان سخت
-
به سوگ تو گردون سیه کرد رخت
-
فروخفت خورشید و یخ بست آب
-
سر بخت بستان گران شد ز خواب
-
مگر گردبادی در آمد ز راه
-
که شد روز روشن چو شام سیاه
-
تگرگ از درختان فرو ریخت برگ
-
درو کرد این کشته را داس مرگ
-
فرود آمد آن برق با بانگ سخت
-
به جا ماند خاکستری از درخت
-
تو رفتی و این باغ ماتم گرفت
-
سر سرو آزادگی خم گرفت
-
اجاق شب افتادگان سرد شد
-
سر مرد پامال نامرد شد
-
تو رفتی و داغ تو در سینه ماند
-
به دل آتش عشق دیرینه ماند
-
نگر تا شب تیره چون سوختیم
-
چراغی ز جان خود افروختیم
-
نگردد جهان تا نگردد جهان
-
بد و نیک گیتی نماند نهان
-
نگفتیم که یک روز سر بر کنیم
-
جهان را به ایین دیگر کنیم
-
به ایین دیگر بر آرد بهار
-
گلی بی غبار غم روزگار
-
بهارا بیا کآن زمستان گذشت
-
گل و لاله پر کرد دامان دشت
-
بیا تا ببینیم در کار گل
-
ز شبنم بشوییم رخسار گل
-
بهاری نو آمد به صد دلبری
-
بیا تا ازو گل به دامن بری
-
بهارا ببین تا چه پرورده ایم
-
ز خون دل خود گل آورده ایم
-
فرو برده در سینه ی خویش چنگ
-
گلی نو بر آورده خورشید رنگ
-
بهاری بدین نازنینی کجاست
-
که این خون بهای شهیدان ماست
-
بهارا ندیدی تو آنرستخیز
-
کزو چشم و دل بود خونابه ریز
-
ز هر سوی برخاست بانگ درشت
-
گره کرد خشم خروشنده مشت
-
چو مشت تهی پر شود کوه کیست
-
که را پیش سیل است یارای ایست
-
همان آب کو سر فرو افکند
-
چو انبوه شد کوه را برکند
-
سرافتادگان چون سر افراشتند
-
از آن خیره سر تاج برداشتند
-
فر ماند شمشیر از موج خون
-
ستمکاره چون تاج شد سرنگون
-
در آن تیر باران سپر سینه بود
-
که از تیر در سینه ترسی نبود
-
به خون شهیدان پیروزگر
-
که شمشیر بر خون نیابد ظفر
-
بهارا ببین کاین خط سرنوشت
-
برادر به خون برادر نوشت
-
بهارا بهل تا بگریم چو ابر
-
که از دست دل رفت دامان صبر
-
ندیدی تو آن کودک شیر خوار
-
که غلتید بر خاک این رهگذار
-
ز پستان مادر که خون می چکید
-
پی شیر می گشت و خون می مکید
-
ندیدی تو آن نو عروس جوان
-
ز خون کرده آرایش گیسوان
-
نیاسوده در بستر آرزو
-
فروخفت بر خاک خونین کو
-
ندیدی تو آن درد بیدادگر
-
پسر غرق خون روی دست پدر
-
از آن نعره ی درد و فریاد کین
-
بلرزد دل کوه و پشت زمین
-
همه تن نباشم چرا گریه نک
-
که صد شاخه از من جدا شود چو تک
-
چرا خون نبارد از این سرگذشت
-
که یک عمر در خون و خنجر گذشت
-
بهارا نگه کن که بر شاخسار
-
چه می خواند آن مرغ آزادوار
-
اگر خون بلبل نجوشد به باغ
-
کجا از گل سرخ گیری سراغ
-
گل سرخ نو می کند یاد دوست
-
که رنگ گل سرخ از خون اوست
-
بهارا گل تازه را یاد ده
-
ز سرو کهن خسرو روزبه
-
شبی با رفیقی در آمد به راز
-
در خانه کردم به رویش فراز
-
گشاده رخ و مهربان دیدمش
-
گرفتم در آغوش و بوسیدمش
-
عصا را به کنج سرا تکیه داد
-
کله برگرفت و قبا برگشاد
-
نگه کرد پیش و پس خانه را
-
ره آمد و رفت بیگانه را
-
سرا بود ایمن سبک دل نشست
-
سلاح و کلاهش به نزدیک دست
-
زهر در سخن های بایسته گفت
-
شب تنگ ما را گل از گل شکفت
-
سبک خیز و آهسته رفتار بود
-
پر اندیشه و گرم گفتار بود
-
دو چشمم به دیدار او خو گرفت
-
دلم از دلیریش نیرو گرفت
-
دلیری که فخر دلیران بدوست
-
ازو هر چه آمخته داری نکوست
-
زهی پایداری که آن پایدار
-
وفا را به سر بردی تا پای دار
-
گذشت ازس ر و خم نشد گردنش
-
سرافکندگی ماند با دشمنش
-
به مردانگی مرگ را کرد خوار
-
زهی مرد و آن مرگ با افتخار
-
کسی را بدین مایه ارزندگی ست
-
که مرگش گشاینده ی زندگی ست
-
بهارا به یاد آر از آن سرو ناز
-
که افتاده هم سرفراز است باز
-
در آن واپسین دم که دم در کشید
-
نسیم تو را در هوا می شنید
-
تو را پیش می دید آن خوش خبر
-
که بر می دمی ی نهان از نظر
-
تو را می ستود ای بهار شگفت
-
که باد تو کنون وزیدن گرفت
-
درود تو هنگام بدرود گفت
-
که باغ تو در چشم او می شکفت
-
بیا تا مزارش پر از گل کنیم
-
چنین یادی از خون بلبل کنیم