-
دل آزرده چون شمع شبستان تو می سوزد
-
چه غم دارم که این آتش به فرمان تو می سوزد
-
متاب امشب به بام من چنین دامن کشان ای مه
-
که دارم آتشی در دل که دامان تو می سوزد
-
خطا از آه آتشبار من بود ای امید جان
-
که هر دم رشته های سست پیمان تو می سوزد
-
خیالش می نشیند در تو امشب ای دل عاشق
-
مکن این آتش افشانی که مهمان تو می سوزد
-
کنارت را نمی خواهم که مقدار تو می کاهد
-
کتاب عشق مایی برگ پایان تو می سوزد
-
نهان در خود چه داری ای نگاه آتشین امشب
-
که پرهیز حیا را برق سوزان تو می سوزد
-
گریزانی ز من چون لاله از خورشید تابستان
-
مگر از تابشم ای نازنین جان تو می سوزد
-
سراب دلفریب عشق و امیدی چه غم داری
-
که چون من تشنه کامی در بیابان تو می سوزد
-
چه سودی برده ای سیمین ز شعر و سوز و ساز او
-
غزل سوزنده کمتر گو که دیوان تو می سوزد
دل ِ آزرده
سیمین
https://www.sherfarsi.ir/simin/دل-آزرده
دامن کشان
- دامن کشان
- آنکه از روی ناز و غرور و تکبر حرکت کند؛ رونده به نازوخرام