-
دشت هایی چه فراخ
-
کوه هایی چه بلند
-
در گلستانه چه بوی علفی می آمد
-
من دراین آبادی پی چیزی می گشتم
-
پی خوابی شاید
-
پی نوری ریگی لبخندی
-
پشت تبریزی ها
-
غفلت پاکی بود که صدایم می زد
-
پای نی زاری ماندم باد می آمد گوش دادم
-
چه کسی با من حرف می زد
-
سوسماری لغزید
-
راه افتادم
-
یونجه زاری سر راه
-
بعد جالیز خیار بوته های گل رنگ
-
و فراموشی خاک
-
لب آبی
-
گیوه ها را کندم و نشستم پاها در آب
-
من چه سبزم امروز
-
و چه اندازه تنم هوشیار است
-
نکند اندوهی سر رسد از پس کوه
-
چه کسی پشت درختان است
-
هیچ می چرد گاوی در کرد
-
ظهر تابستان است
-
سایه ها می دانند که چه تابستانی است
-
سایه هایی بی لک
-
گوشه ای روشن و پاک
-
کودکان احساس جای بازی اینجاست
-
زندگی خالی نیست
-
مهربانی هست سیب هست ایمان هست
-
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
-
در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح
-
و چنان بی تابم که دلم می خواهد
-
بدوم تاته دشت بروم تا سر کوه
-
دورها آوایی است که مرا می خواند