-
با سبد رفتم به میدان صبحگاهی بود
-
میوه ها آواز می خواندند
-
میوه ها در آفتاب آواز می خواندند
-
در طبق ها زندگی روی کمال پوست ها خواب سطوح جاودان می دید
-
اضطراب باغ ها درسایه هر میوه روشن بود
-
گاه مجهولی میان تابش به ها شنا می کرد
-
هر اناری رنگ خود را تا زمین پارسیان گسترش می داد
-
بنیش هم شهریان افسوس
-
بر محیط رونق نارنج ها خط مماسی بود
-
من به خانه بازگشنم مادر پرسید
-
میوه از میدان خریدی هیچ
-
میوه های بی نهایت را کجا می شود میان این سبد جا داد
-
گفتم از میدان بخر یک انار خوب
-
امتحان کردم اناری را
-
انبساطش از کنار این سبد سر رفت
-
به چه شد آخر خورک ظهر
-
ظهر از ایینه ها تصویر به تا دوردست زندگی می رفت