-
از هجوم روشنایی شیشه های درتکان می خورد
-
صبح شد آفتاب آمد
-
چای را خوردیم روی سبزه زار میز
-
ساعت نه ابر آمد نرده ها تر شد
-
لحظه های کوچک من زیر لادن ها نهان بودند
-
یک عروسک پشت باران بود
-
ابرها رفتند
-
یک هوای صاف یک گنجشک یک پرواز
-
دشمنان من کجا هستند
-
فکر می کردم
-
در حضور شمعدانی ها شقاوت آب خواهد شد
-
در گشودم قسمتی از آسمان افتاد در لیوان آب من
-
آب را با آسمان خوردم
-
لحظه های کوچک من خوابهای نقره می دیدند
-
من کتابم را گشودم زیر سقف ناپدید وقت
-
نیمروز آمد
-
بوی نان از آفتاب سفره تا ادراک جسم گل سفر می کرد
-
مرتع ادراک خرم بود
-
دست من در رنگ های فطری بودن شناور شد
-
پرتقالی پوست می کندم
-
شهر در ایینه پیدا بود
-
دوستان من کجا هستند
-
روزهاشان پرتقالی باد
-
پشت شیشه تا بخواهی شب
-
دراتاق من طنینی بود از برخورد انگشتان من با اوج
-
در اتاق من صدای کاهش مقیاس می آمد
-
لحظههای کوچک من تا ستاره فکر میکردند
-
خواب روی چشمهایم چیزهایی را بنا می کرد
-
یک فضای باز شنهای ترنم جای پای دوست