-
کنون خورد باید می خوشگوار
که می بوی مشک آید از جویبار
-
هوا پر خروش و زمین پر ز جوش
خنک آنک دل شاد دارد به نوش
-
درم دارد و نقل و جام نبید
سر گوسفندی تواند برید
-
مرا نیست فرخ مر آن را که هست
ببخشای بر مردم تنگدست
-
همه بوستان زیر برگ گلست
همه کوه پرلاله و سنبلست
-
به پالیز بلبل بنالد همی
گل از ناله او ببالد همی
-
چو از ابر بینم همی باد و نم
ندانم که نرگس چرا شد دژم
-
شب تیره بلبل نخسپد همی
گل از باد و باران بجنبد همی
-
بخندد همی بلبل از هر دوان
چو بر گل نشیند گشاید زبان
-
ندانم که عاشق گل آمد گر ابر
چو از ابر بینم خروش هژبر
-
بدرد همی باد پیراهنش
درفشان شود آتش اندر تنش
-
به عشق هوا بر زمین شد گوا
به نزدیک خورشید فرمانروا
-
که داند که بلبل چه گوید همی
به زیر گل اندر چه موید همی
-
نگه کن سحرگاه تا بشنوی
ز بلبل سخن گفتنی پهلوی
-
همی نالد از مرگ اسفندیار
ندارد بجز ناله زو یادگار
-
چو آواز رستم شب تیره ابر
بدرد دل و گوش غران هژبر
آغاز داستان
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/آغاز-داستان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
پالیز
- پالیز
- جالیز، باغ
- کشتزار
دژم
- دِژَم
- دُژَم
- اندوهگین
- تیره و گرفته
- اخمو
- پژمرده
- به فکر فرو رفته
- سرمست و مخمور
- سیاه و تیره و تاریک
- خشم آلود
- سرزمین بی گیاه و بی مردم
گل
- گل
-
- هرجا که گل به صورت مجزا به کار برده شود،(نام خاص آن ذکر نشود) منظور گل سرخ است.
بلبل
- عندلیب
- هزاردستان
- بلبل
- مرغ چمن
- مرغ سحر
- هزار
-
- پرنده ایست جزو راسته ٔ گنجشکان متعلق به دسته ٔ دندانی نوکان که قدش تقریباً به اندازه ٔ گنجشک است و رنگش در پشت خاکستری متمایل به قرمز و در زیر شکم متمایل به زرد است . نوکش ظریف و تیز است . این پرنده حشره خوار است و آوازی دلکش دارد
هژبر
- هُژَبر
- هُزَبر
- شیر