-
به گستهم و طوس آمد این آگهی
که تیره شد آن فر شاهنشهی
-
به شمشیر تیز آن سر تاجدار
به زاری بریدند و برگشت کار
-
بکندند موی و شخودند روی
از ایران برآمد یکی های وهوی
-
سر سرکشان گشت پرگرد و خاک
همه دیده پر خون همه جامه چاک
-
سوی زابلستان نهادند روی
زبان شاه گوی و روان شاه جوی
-
بر زال رفتند با سوگ و درد
رخان پر ز خون و سران پر ز گرد
-
که زارا دلیرا شها نوذرا
گوا تاجدارا مها مهترا
-
نگهبان ایران و شاه جهان
سر تاجداران و پشت مهان
-
سرت افسر از خاک جوید همی
زمین خون شاهان ببوید همی
-
گیایی که روید بران بوم و بر
نگون دارد از شرم خورشید سر
-
همی داد خواهیم و زاری کنیم
به خون پدر سوگواری کنیم
-
نشان فریدون بدو زنده بود
زمین نعل اسپ ورا بنده بود
-
به زاری و خواری سرش را ز تن
بریدند با نامدار انجمن
-
همه تیغ زهرآبگون برکشید
به کین جستن آیید و دشمن کشید
-
همانا برین سوگ با ما سپهر
ز دیده فرو باردی خون به مهر
-
شما نیز دیده پر از خون کنید
همه جامه ناز بیرون کنید
-
که با کین شاهان نشاید که چشم
نباشد پر از آب و دل پر ز خشم
-
همه انجمن زار و گریان شدند
چو بر آتش تیز بریان شدند
-
زبان داد دستان که تا رستخیز
نبیند نیام مرا تیغ تیز
-
چمان چرمه در زیر تخت منست
سنان دار نیزه درخت منست
-
رکابست پای مرا جایگاه
یکی ترگ تیره سرم را کلاه
-
برین کینه آرامش و خواب نیست
همی چون دو چشمم به جوی آب نیست
-
روان چنان شهریار جهان
درخشنده بادا میان مهان
-
شما را به داد جهان آفرین
دل ارمیده بادا به آیین و دین
-
ز مادر همه مرگ را زاده ایم
برینیم و گردن ورا داده ایم
-
چو گردان سوی کینه بشتافتند
به ساری سران آگهی یافتند
-
ازیشان بشد خورد و آرام و خواب
پر از بیم گشتند از افراسیاب
-
ازان پس به اغریرث آمد پیام
که ای پرمنش مهتر نیک نام
-
به گیتی به گفتار تو زنده ایم
همه یک به یک مر ترا بنده ایم
-
تو دانی که دستان به زابلستان
به جایست با شاه کابلستان
-
چو برزین و چون قارن رزم زن
چو خراد و کشواد لشکرشکن
-
یلانند با چنگهای دراز
ندارند از ایران چنین دست باز
-
چو تابند گردان ازین سو عنان
به چشم اندر آرند نوک سنان
-
ازان تیز گردد رد افراسیاب
دلش گردد از بستگان پرشتاب
-
پس آنگه سر یک رمه بی گناه
به خاک اندر آرد ز بهر کلاه
-
اگر بیند اغریرث هوشمند
مر این بستگان را گشاید ز بند
-
پراگنده گردیم گرد جهان
زبان برگشاییم پیش مهان
-
به پیش بزرگان ستایش کنیم
همان پیش یزدان نیایش کنیم
-
چنین گفت اغریرث پرخرد
کزین گونه گفتار کی درخورد
-
ز من آشکارا شود دشمنی
بجوشد سر مرد آهرمنی
-
یکی چاره سازم دگرگونه زین
که با من نگردد برادر به کین
-
گر ایدون که دستان شود تیزچنگ
یکی لشکر آرد بر ما به جنگ
-
چو آرد به نزدیک ساری رمه
به دستان سپارم شما را همه
-
بپردازم آمل نیایم به جنگ
سرم را ز نام اندرآرم به ننگ
-
بزرگان ایران ز گفتار اوی
بروی زمین برنهادند روی
-
چو از آفرینش بپرداختند
نوندی ز ساری برون تاختند
-
بپویید نزدیک دستان سام
بیاورد ازان نامداران پیام
-
که بخشود بر ما جهاندار ما
شد اغریرث پر خرد یار ما
-
یکی سخت پیمان فگندیم بن
بران برنهادیم یکسر سخن
-
کز ایران چو دستان آزادمرد
بیایند و جویند با وی نبرد
-
گرانمایه اغریرث نیک پی
ز آمل گذارد سپه را به ری
-
مگر زنده از چنگ این اژدها
تن یک جهان مردم آید رها
-
چو پوینده در زابلستان رسید
سراینده در پیش دستان رسید
-
بزرگان و جنگ آوران را بخواند
پیام یلان پیش ایشان براند
-
ازان پس چنین گفت کای سروران
پلنگان جنگی و نام آوران
-
کدامست مردی کنارنگ دل
به مردی سیه کرده در جنگ دل
-
خریدار این جنگ و این تاختن
به خورشید گردن برافراختن
-
ببر زد بران کار کشواد دست
منم گفت یازان بدین داد دست
-
برو آفرین کرد فرخنده زال
که خرم بدی تا بود ماه و سال
-
سپاهی ز گردان پرخاشجوی
ز زابل به آمل نهادند روی
-
چو از پیش دستان برون شد سپاه
خبر شد به اغریرث نیک خواه
-
همه بستگان را به ساری بماند
بزد نای رویین و لشکر براند
-
چو گشواد فرخ به ساری رسید
پدید آمد آن بندها را کلید
-
یکی اسپ مر هر یکی را بساخت
ز ساری سوی زابلستان بتاخت
-
چو آمد به دستان سام آگهی
که برگشت گشواد با فرهی
-
یکی گنج ویژه به درویش داد
سراینده را جامه خویش داد
-
چو گشواد نزدیک زابل رسید
پذیره شدش زال زر چون سزید
-
بران بستگان زار بگریست دیر
کجا مانده بودند در چنگ شیر
-
پس از نامور نوذر شهریار
به سر خاک بر کرد و بگریست زار
-
به شهر اندر آوردشان ارجمند
بیاراست ایوانهای بلند
-
چنان هم که هنگام نوذر بدند
که با تاج و با تخت و افسر بدند
-
بیاراست دستان همه دستگاه
شد از خواسته بی نیاز آن سپاه
به گستهم و طوس آمد این آگهی
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/به-گستهم-و-طوس-آمد-این-آگهی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(36000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(36000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(36000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(36000 تومان)
افراسیاب
- افراسیاب
-
-
- شاه اسطورهای توران پسر پشنگ در شاهنامه است. او دشمن ایرانیان بود و داستان نبردهایش با ایرانیان و به ویژه رستم خواندنی است. سرانجام به دست کیخسرو کشته شد.
- سرزمینی که تورانیان بر آن حکمرانی میکردند، بعدها توسط ترکان اشغال گردید. به همین دلیل، در متون قدیمی، توران و از جمله افراسیاب را (به اشتباه) ترک دانستهاند