-
سخن گوی دهقان چو بنهاد خوان
یکی داستان راند از هفتخوان
-
ز رویین دژ و کار اسفندیار
ز راه و ز آموزش گرگسار
-
چنین گفت کو چون بیامد به بلخ
زبان و روان پر ز گفتار تلخ
-
همی راند تا پیشش آمد دو راه
سراپرده و خیمه زد با سپاه
-
بفرمود تا خوان بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
-
برفتند گردان لشکر همه
نشستند بر خوان شاه رمه
-
یکی جام زرین به کف برگرفت
ز گشتاسپ آنگه سخن در برگرفت
-
وزان پس بفرمود تا گرگسار
شود داغ دل پیش اسفندیار
-
بفرمود تا جام زرین چهار
دمادم ببستند بر گرگسار
-
ازان پس بدو گفت کای تیره بخت
رسانم ترا من به تاج و به تخت
-
گر ایدونک هرچت بپرسیم راست
بگویی همه شهر ترکان تراست
-
چو پیروز گردم سپارم ترا
به خورشید تابان برآرم ترا
-
نیازارم آنرا که پیوند تست
هم آنرا که پیوند فرزند تست
-
وگر هیچ گردی به گرد دروغ
نگیرد بر من دروغت فروغ
-
میانت به خنجر کنم بدو نیم
دل انجمن گردد از تو به بیم
-
چنین داد پاسخ ورا گرگسار
که ای نامور فرخ اسفندیار
-
ز من نشود شاه جز گفت راست
تو آن کن که از پادشاهی سزاست
-
بدو گفت رویین دژ اکنون کجاست
که آن مرز ازین بوم ایران جداست
-
بدو چند راهست و فرسنگ چند
کدام آنک ازو هست بیم و گزند
-
سپه چند باشد همیشه دروی
ز بالای دژ هرچ دانی بگوی
-
چنین داد پاسخ ورا گرگسار
که ای شیردل خسرو شهریار
-
سه راهست ز ایدر بدان شارستان
که ارجاسپ خواندش پیکارستان
-
یکی در سه ماه و یکی در دو ماه
گر ایدون خورش تنگ باشد به راه
-
گیا هست و آبشخور چارپای
فرود آمدن را نیابی تو جای
-
سه دیگر به نزدیک یک هفته راه
بهشتم به رویین دژ آید سپاه
-
پر از شیر و گرگست و پر اژدها
که از چنگشان کس نیابد رها
-
فریب زن جادو و گرگ و شیر
فزونست از اژدهای دلیر
-
یکی را ز دریا برآرد به ماه
یکی را نگون اندر آرد به چاه
-
بیابان و سیمرغ و سرمای سخت
که چون باد خیزد به درد درخت
-
ازان پس چو رویین دژ آید پدید
نه دژ دید ازان سان کسی نه شنید
-
سر باره برتر ز ابر سیاه
بدو در فراوان سلیح و سپاه
-
به گرد اندرش رود و آب روان
که از دیدنش خیره گردد روان
-
به کشتی برو بگذرد شهریار
چو آید به هامون ز بهر شکار
-
به صد سال گر ماند اندر حصار
ز هامون نیایدش چیزی به کار
-
هم اندر دژش کشتمند و گیا
درخت برومند و هم آسیا
-
چو اسفندیار آن سخنها شنید
زمانی بپیچید و دم درکشید
-
بدو گفت ما را جزین راه نیست
به گیتی به از راه کوتاه نیست
-
چنین گفت با نامور گرگسار
که این هفتخوان هرگز ای شهریار
-
به زور و به آواز نگذشت کس
مگر کز تن خویش کردست بس
-
بدو نامور گفت گر با منی
ببینی دل و زور آهرمنی
-
به پیشم چه گویی چه آید نخست
که باید ز پیکار او راه جست
-
چنین داد پاسخ ورا گرگسار
که این نامور مرد ناباک دار
-
نخستین به پیش تو آید دو گرگ
نر و ماده هریک چو پیلی سترگ
-
دو دندان به کردار پیل ژیان
بر و کتف فربه و لاغر میان
-
بسان گوزنان به سر بر سروی
همی رزم شیران کند آرزوی
-
بفرمود تا همچنانش به بند
به خرگاه بردند ناسودمند
-
بیاراست خرم یکی بزمگاه
به سر بر نظاره بران جشنگاه
-
چو خورشید بنمود تاج از فراز
هوا با زمین نیز بگشاد راز
-
ز درگاه برخاست آوای کوس
زمین آهنین شد سپهر آبنوس
-
سوی هفتخوان رخ به توران نهاد
همی رفت با لشکر آباد و شاد
-
چو از راه نزدیک منزل رسید
ز لشکر یکی نامور برگزید
-
پشوتن یکی مرد بیدار بود
سپه را ز دشمن نگهدار بود
-
بدو گفت لشکر به آیین بدار
همی پیچم از گفته گرگسار
-
منم پیش رو گر به من بد رسد
بدین کهتران بد نیاید سزد
-
بیامد بپوشید خفتان جنگ
ببست از بر پشت شبرنگ تنگ
-
سپهبد چو آمد به نزدیک گرگ
چه گرگ آن سرافراز پیل سترگ
-
بدیدند گرگان بر و یال اوی
میان یلی چنگ و گوپال اوی
-
ز هامون سوی او نهادند روی
دو پیل سرافراز و دو جنگجوی
-
کمان را به زه کرد مرد دلیر
بغرید بر سان غرنده شیر
-
بر آهرمنان تیرباران گرفت
به تندی کمان سواران گرفت
-
ز پیکان پولاد گشتند سست
نیامد یکی پیش او تن درست
-
نگه کرد روشن دل اسفندیار
بدید آنک دد سست برگشت کار
-
یکی تیغ زهرآبگون برکشید
عنان را گران کرد و سر درکشید
-
سراسر به شمشیرشان کرد چاک
گل انگیخت از خون ایشان ز خاک
-
فرود آمد از نامور بارگی
به یزدان نمود او ز بیچارگی
-
سلیح و تن از خون ایشان بشست
بران خارستان پاک جایی بجست
-
پر آژنگ رخ سوی خورشید کرد
دلی پر ز درد و سری پر ز گرد
-
همی گفت کای داور دادگر
تو دادی مرا هوش و زور و هنر
-
تو کردی تن گرگ را خاک جای
تو باشی به هر نیک و بد رهنمای
-
چو آمد سپاه و پشوتن فراز
بدیدند یل را به جای نماز
-
بماندند زان کار گردان شگفت
سپه یکسر اندیشه اندر گرفت
-
که این گرگ خوانیم گر پیل مست
که جاوید باد این دل و تیغ و دست
-
که بی فره اورنگ شاهی مباد
بزرگی و رسم سپاهی مباد
-
برفتند گردان فرخنده رای
برابر کشیدند پرده سرای
سخن گوی دهقان چو بنهاد خوان
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/سخن-گوی-دهقان-چو-بنهاد-خوان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(37000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(37000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(37000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(37000 تومان)
آبنوس
- آبنوس
- چوبی سیاه رنگ و سخت و سنگین و گرانبها از درختی به همین نام