آبنوس

آبنوس
چوبی سیاه رنگ و سخت و سنگین و گرانبها از درختی به همین نام

آبنوس نوعی چوب فشرده و سیاه/قهوه‌ای رنگ  است که بافت بسیار ریزی دارد و با صیقل کاری، سطحی براق و آینه‌ای پیدا می‌کند و از همین رو در صنایع تزئینی کاربرد زیادی دارد. به عنوان مثال مهره‌های سیاه شطرنج از آبنوس ساخته می‌شدند (از عاج فیل برای ساخت مهره‌های سفید استفاده می‌شده است)

1

کاربردهای آبنوس

  • پستان یار در خم گیسوی تابدار

    چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس

  • دریده درفش و نگونسار کوس

    رخ نامداران به رنگ آبنوس

  • چنو بست بر کوهه پیل کوس

    هوا گردد از گرد چون آبنوس

  • چو روی هوا گشت چون آبنوس

    نهادند بر کوهه پیل کوس

  • بگفت این و برخاست آوای کوس

    هوا قیرگون شد زمین آبنوس

  • چو زال آگهی یافت بر بست کوس

    ز لشکر زمین گشت چون آبنوس

  • برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس

    هوا نیلگون شد زمین آبنوس

  • چو رعد خروشنده شد بوق و کوس

    خور اندر پس پرده آبنوس

  • ز مغفر هوا گشت چون سندروس

    زمین سر به سر تیره چون آبنوس

  • جهان کر شد از ناله بوق و کوس

    زمین آهنین شد هوا آبنوس

  • هوا نیلگون گشت و کوه آبنوس

    بجوشید دریا ز آواز کوس

  • تو گفتی که ابری به رنگ آبنوس

    برآمد ببارید زو سندروس

  • از ایران سپه برشد آوای کوس

    ز گرد سپه شد هوا آبنوس

  • سپاهی که شد دشت چون آبنوس

    بدرید هر گوش ز اوای کوس

  • مجو ایمنی در سرای فسوس

    که گه سندروسست و گاه آبنوس

  • چو برخاست آوای کوس از چرم

    جهان کرد چون آبنوس از میم

  • سپه برگرفت و بزد نای و کوس

    زمین کوه تا کوه گشت آبنوس

  • دریده درفش و نگونسار کوس

    رخ زندگان تیره چون آبنوس

  • ببهرام بر چند باشد فسوس

    جهان پیش چشمم شود آبنوس

  • برآمد یکی ابر چون سندروس

    زمین گشت از گرد چون آبنوس

  • که آید دگر باره بر جنگ طوس

    شد از شب جهان تیره چون آبنوس

  • هوا قیر گون و زمین آبنوس

    همی آمد از دشت آوای کوس

  • بفرمود تا برکشیدند کوس

    ز گرد سپه کوه گشت آبنوس

  • چو شد دشت بر گونه آبنوس

    پراگنده گشتند کاموس و طوس

  • برادرم هومان بسی پیش طوس

    جهان کرد بر گونه آبنوس

  • برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس

    زمین آهنین شد سپهر آبنوس

  • زمین را سراسر کنید آبنوس

    بگرد سواران و آوای کوس

  • خروش آمد از دشت و آوای کوس

    جهان شد ز گرد سپاه آبنوس

  • چو بشنید پیران برافراخت کوس

    شد از سم اسبان زمین آبنوس

  • بزد نای رویین و بربست کوس

    هوا نیلگون شد زمین آبنوس

  • چو روی زمین شد برنگ آبنوس

    برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس

  • درفش شهنشاه با بوق و کوس

    پدید آمد و شد زمین آبنوس

  • زمین گشت چون چادر آبنوس

    ستاره غمی شد ز آوای کوس

  • چو از گنگ برخاست آوای کوس

    زمین آهنین شد هوا آبنوس

  • شب آمد یکی پرده آبنوس

    بپوشید بر چهره سندروس

  • برآمد ز هر دو سپه بانگ کوس

    زمین آهنین شد هوا آبنوس

  • بشد قلب ارجاسپ چون آبنوس

    سوی راستش کهرم و بوق و کوس

  • ز درگاه برخاست آوای کوس

    زمین آهنین شد سپهر آبنوس

  • به شبگیر برخاست آوای کوس

    شد از گرد لشکر سپهر آبنوس

  • برآمد دم بوق و آواس کوس

    زمین آهنین شد هوا آبنوس

  • برآمد ز هردو سپه بوق و کوس

    هوا شد ز گرد سپاه آبنوس

  • ز درگاه برخاست آوای کوس

    زمین قیرگون شد هوا آبنوس

  • یکی گنبد از آبنوس وز عاج

    به پیکر ز پیلسته و شیز و ساج

  • هوا شد ز گرد سپاه آبنوس

    ز نالیدن بوق وآوای کوس

  • ز میدان چو برخاست آواز کوس

    جهاندیدگان خواستند آبنوس

  • بیارند با زنده پیلان و کوس

    کنند آسمان را برنگ آبنوس

  • پدید آمد آن پرده آبنوس

    بر آسود گیتی ز آواز کوس

  • چو پنهان شد آن چادر آبنوس

    بگوش آمد از دوربانگ خروش

  • چهل مهد دیگر بد از آبنوس

    ز گوهر درفشان چو چشم خروس

  • ز درگاه برخاست آوای کوس

    هواشد زگرد سپاه آبنوس

  • برآمد ز درگاه بهرام کوس

    رخ خورشد از گرد چون آبنوس

  • دو لشگر به هم برکشیدند کوس

    چو شطرنجی از عاج و از آبنوس

  • شد از زخمه کاسه و زخم کوس

    خدنگ اندران بیشه ها آبنوس

  • آن یک به شکل جعبه ی شطرنج آبنوس

  • دستانسرای شعله براورنگ آبنوس

  • در گردن برهنه ی چون آبنوس تو

  • پستان یار در خم گیسوی تابدار

    چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس