کاربردهای آبنوس
-
پستان یار در خم گیسوی تابدار
چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس
-
دریده درفش و نگونسار کوس
رخ نامداران به رنگ آبنوس
-
چنو بست بر کوهه پیل کوس
هوا گردد از گرد چون آبنوس
-
چو روی هوا گشت چون آبنوس
نهادند بر کوهه پیل کوس
-
بگفت این و برخاست آوای کوس
هوا قیرگون شد زمین آبنوس
-
چو زال آگهی یافت بر بست کوس
ز لشکر زمین گشت چون آبنوس
-
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
هوا نیلگون شد زمین آبنوس
-
چو رعد خروشنده شد بوق و کوس
خور اندر پس پرده آبنوس
-
ز مغفر هوا گشت چون سندروس
زمین سر به سر تیره چون آبنوس
-
جهان کر شد از ناله بوق و کوس
زمین آهنین شد هوا آبنوس
-
هوا نیلگون گشت و کوه آبنوس
بجوشید دریا ز آواز کوس
-
تو گفتی که ابری به رنگ آبنوس
برآمد ببارید زو سندروس
-
از ایران سپه برشد آوای کوس
ز گرد سپه شد هوا آبنوس
-
سپاهی که شد دشت چون آبنوس
بدرید هر گوش ز اوای کوس
-
مجو ایمنی در سرای فسوس
که گه سندروسست و گاه آبنوس
-
چو برخاست آوای کوس از چرم
جهان کرد چون آبنوس از میم
-
سپه برگرفت و بزد نای و کوس
زمین کوه تا کوه گشت آبنوس
-
دریده درفش و نگونسار کوس
رخ زندگان تیره چون آبنوس
-
ببهرام بر چند باشد فسوس
جهان پیش چشمم شود آبنوس
-
برآمد یکی ابر چون سندروس
زمین گشت از گرد چون آبنوس
-
که آید دگر باره بر جنگ طوس
شد از شب جهان تیره چون آبنوس
-
هوا قیر گون و زمین آبنوس
همی آمد از دشت آوای کوس
-
بفرمود تا برکشیدند کوس
ز گرد سپه کوه گشت آبنوس
-
چو شد دشت بر گونه آبنوس
پراگنده گشتند کاموس و طوس
-
برادرم هومان بسی پیش طوس
جهان کرد بر گونه آبنوس
-
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
زمین آهنین شد سپهر آبنوس
-
زمین را سراسر کنید آبنوس
بگرد سواران و آوای کوس
-
خروش آمد از دشت و آوای کوس
جهان شد ز گرد سپاه آبنوس
-
چو بشنید پیران برافراخت کوس
شد از سم اسبان زمین آبنوس
-
بزد نای رویین و بربست کوس
هوا نیلگون شد زمین آبنوس
-
چو روی زمین شد برنگ آبنوس
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
-
درفش شهنشاه با بوق و کوس
پدید آمد و شد زمین آبنوس
-
زمین گشت چون چادر آبنوس
ستاره غمی شد ز آوای کوس
-
چو از گنگ برخاست آوای کوس
زمین آهنین شد هوا آبنوس
-
شب آمد یکی پرده آبنوس
بپوشید بر چهره سندروس
-
برآمد ز هر دو سپه بانگ کوس
زمین آهنین شد هوا آبنوس
-
بشد قلب ارجاسپ چون آبنوس
سوی راستش کهرم و بوق و کوس
-
ز درگاه برخاست آوای کوس
زمین آهنین شد سپهر آبنوس
-
به شبگیر برخاست آوای کوس
شد از گرد لشکر سپهر آبنوس
-
برآمد دم بوق و آواس کوس
زمین آهنین شد هوا آبنوس
-
برآمد ز هردو سپه بوق و کوس
هوا شد ز گرد سپاه آبنوس
-
ز درگاه برخاست آوای کوس
زمین قیرگون شد هوا آبنوس
-
یکی گنبد از آبنوس وز عاج
به پیکر ز پیلسته و شیز و ساج
-
هوا شد ز گرد سپاه آبنوس
ز نالیدن بوق وآوای کوس
-
ز میدان چو برخاست آواز کوس
جهاندیدگان خواستند آبنوس
-
بیارند با زنده پیلان و کوس
کنند آسمان را برنگ آبنوس
-
پدید آمد آن پرده آبنوس
بر آسود گیتی ز آواز کوس
-
چو پنهان شد آن چادر آبنوس
بگوش آمد از دوربانگ خروش
-
چهل مهد دیگر بد از آبنوس
ز گوهر درفشان چو چشم خروس
-
ز درگاه برخاست آوای کوس
هواشد زگرد سپاه آبنوس
-
برآمد ز درگاه بهرام کوس
رخ خورشد از گرد چون آبنوس
-
دو لشگر به هم برکشیدند کوس
چو شطرنجی از عاج و از آبنوس
-
شد از زخمه کاسه و زخم کوس
خدنگ اندران بیشه ها آبنوس
-
آن یک به شکل جعبه ی شطرنج آبنوس
-
دستانسرای شعله براورنگ آبنوس
-
در گردن برهنه ی چون آبنوس تو
-
پستان یار در خم گیسوی تابدار
چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس