پادشاهی کیخسرو شصت سال بود - قسمت اول
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/پادشاهی-کیخسرو-شصت-سال-بود-قسمت-اول

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (93000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (93000 تومان)

  1. به پالیز چون برکشد سرو شاخ

    سر شاخ سبزش برآید ز کاخ

  2. به بالای او شاد باشد درخت

    چو بیندش بینادل و نیک بخت

  3. سزد گر گمانی برد بر سه چیز

    کزین سه گذشتی چه چیزست نیز

  4. هنر با نژادست و با گوهر است

    سه چیزست و هر سه به بنداندرست

  5. هنر کی بود تا نباشد گهر

    نژاده بسی دیده ای بی هنر

  6. گهر آنک از فر یزدان بود

    نیازد به بد دست و بد نشنود

  7. نژاد آنک باشد ز تخم پدر

    سزد کاید از تخم پاکیزه بر

  8. هنر گر بیاموزی از هر کسی

    بکوشی و پیچی ز رنجش بسی

  9. ازین هر سه گوهر بود مایه دار

    که زیبا بود خلعت کردگار

  10. چو هر سه بیابی خرد بایدت

    شناسنده نیک و بد بایدت

  11. چو این چار با یک تن آید بهم

    براساید از آز وز رنج و غم

  12. مگر مرگ کز مرگ خود چاره نیست

    وزین بدتر از بخت پتیاره نیست

  13. جهانجوی از این چار بد بی نیاز

    همش بخت سازنده بود از فراز

  14. سخن راند گویا بدین داستان

    دگر گوید از گفته باستان

  15. کنون بازگردم بآغاز کار

    که چون بود کردار آن شهریار

  16. چو تاج بزرگی بسر برنهاد

    ازو شاد شد تاج و او نیز شاد

  17. به هر جای ویرانی آباد کرد

    دل غمگنان از غم آزاد کرد

  18. از ابر بهاران ببارید نم

    ز روی زمین زنگ بزدود غم

  19. جهان گشت پر سبزه و رود آب

    سر غمگنان اندر آمد به خواب

  20. زمین چون بهشتی شد آراسته

    ز داد و ز بخشش پر از خواسته

  21. چو جم و فریدون بیاراست گاه

    ز داد و ز بخشش نیاسود شاه

  22. جهان شد پر از خوبی و ایمنی

    ز بد بسته شد دست اهریمنی

  23. فرستادگان آمد از هر سوی

    ز هر نامداری و هر پهلوی

  24. پس آگاهی آمد سوی نیمروز

    بنزد سپهدار گیتی فروز

  25. که خسرو ز توران به ایران رسید

    نشست از بر تخت کو را سزید

  26. بیاراست رستم به دیدار شاه

    ببیند که تا هست زیبای گاه

  27. ابا زال سام نریمان بهم

    بزرگان کابل همه بیش و کم

  28. سپاهی که شد دشت چون آبنوس

    بدرید هر گوش ز اوای کوس

  29. سوی شهر ایران گرفتند راه

    زواره فرامرز و پیل و سپاه

  30. به پیش اندرون زال با انجمن

    درفش بنفش از پس پیلتن

  31. پس آگاهی آمد بر شهریار

    که آمد ز ره پهلوان سوار

  32. زواره فرامرز و دستان سام

    بزرگان که هستند با جاه و نام

  33. دل شاه شد زان سخن شادمان

    سراینده را گفت کاباد مان

  34. که اویست پروردگار پدر

    وزویست پیدا به گیتی هنر

  35. بفرمود تا گیو و گودرز و طوس

    برفتند با نای رویین و کوس

  36. تبیره برآمد ز درگاه شاه

    همه برنهادند گردان کلاه

  37. یکی لشکر از جای برخاستند

    پذیره شدن را بیاراستند

  38. ز پهلو به پهلو پذیره شدند

    همه با درفش و تبیره شدند

  39. برفتند پیشش به دو روزه راه

    چنین پهلوانان و چندین سپاه

  40. درفش تهمتن چو آمد پدید

    به خورشید گرد سپه بردمید

  41. خروش آمد و ناله بوق و کوس

    ز قلب سپه گیو و گودرز و طوس

  42. به پیش گو پیلتن راندند

    به شادی برو آفرین خواندند

  43. گرفتند هر سه ورا در کنار

    بپرسید شیراوژن از شهریار

  44. ز رستم سوی زال سام آمدند

    گشاده دل و شادکام آمدند

  45. نهادند سوی فرامرز روی

    گرفتند شادی به دیدار اوی

  46. وزان جایگه سوی شاه آمدند

    به دیدار فرخ کلاه آمدند

  47. چو خسرو گو پیلتن را بدید

    سرشکش ز مژگان به رخ بر چکید

  48. فرود آمد از تخت و کرد آفرین

    تهمتن ببوسید روی زمین

  49. به رستم چنین گفت کای پهلوان

    همیشه بدی شاد و روشن روان

  50. به گیتی خردمند و خامش تویی

    که پروردگار سیاوش تویی

  51. سر زال زان پس به بر در گرفت

    ز بهر پدر دست بر سر گرفت

  52. گوان را به تخت مهی برنشاند

    بریشان همی نام یزدان بخواند

  53. نگه کرد رستم سرو پای اوی

    نشست و سخن گفتن و رای اوی

  54. رخش گشت پرخون و دل پر ز درد

    زکار سیاوش بسی یاد کرد

  55. به شاه جهان گفت کای شهریار

    جهان را تویی از پدر یادگار

  56. ندیدم من اندر جهان تاج ور

    بدین فر و مانندگی پدر

  57. وزان پس چو از تخت برخاستند

    نهادند خوان و می آراستند

  58. جهاندار تا نیمی از شب نخفت

    گذشته سخنها همه بازگفت

  59. چو خورشید تیغ از میان برکشید

    شب تیره گشت از جهان ناپدید

  60. تبیره برآمد ز درگاه شاه

    به سر برنهادند گردان کلاه

  61. چو طوس و چو گودرز و گیو دلیر

    چو گرگین و گستهم و بهرام شیر

  62. گرانمایگان نزد شاه آمدند

    بران نامور بارگاه آمدند

  63. به نخچیر شد شهریار جهان

    ابا رستم نامور پهلوان

  64. ز لشکر برفتند آزادگان

    چو گیو و چو گودرز کشوادگان

  65. سپاهی که شد تیره خورشید و ماه

    همی رفت با یوز و با باز شاه

  66. همه بوم ایران سراسر بگشت

    به آباد و ویرانی اندر گذشت

  67. هران بوم و برکان نه آباد بود

    تبه بود و ویران ز بیداد بود

  68. درم داد و آباد کردش ز گنج

    ز داد و ز بخشش نیامدش رنج

  69. به هر شهر بنشست و بنهاد تخت

    چنانچون بود خسرو نیک بخت

  70. همه بدره و جام و می خواستی

    به دینار گیتی بیاراستی

  71. وز آنجا سوی شهر دیگر شدی

    همی با می و تخت و افسر شدی

  72. همی رفت تا آذرابادگان

    ابا او بزرگان و آزادگان

  73. گهی باده خورد و گهی تاخت اسپ

    بیامد سوی خان آذرگشسپ

  74. جهان آفرین را ستایش گرفت

    به آتشکده در نیایش گرفت

  75. بیامد خرامان ازان جایگاه

    نهادند سر سوی کاوس شاه

  76. نشستند هر دو به هم شادمان

    نبودند جز شادمان یک زمان

  77. چو پر شد سر از جام روشن گلاب

    به خواب و به آسایش آمد شتاب

  78. چو روز درخشان برآورد چاک

    بگسترد یاقوت بر تیره خاک

  79. جهاندار بنشست و کاوس کی

    دو شاه سرافراز و دو نیک پی

  80. ابا رستم گرد و دستان به هم

    همی گفت کاوس هر بیش و کم

  81. از افراسیاب اندر آمد نخست

    دو رخ را به خون دو دیده بشست

  82. بگفت آنکه او با سیاوش چه کرد

    از ایران سراسر برآورد گرد

  83. بسی پهلوانان که بیجان شدند

    زن و کودک خرد پیچان شدند

  84. بسی شهر بینی ز ایران خراب

    تبه گشته از رنج افراسیاب

  85. ترا ایزدی هرچ بایدت هست

    ز بالا و از دانش و زور دست

  86. ز فر تمامی و نیک اختری

    ز شاهان به هر گونه ای برتری

  87. کنون از تو سوگند خواهم یکی

    نباید که پیچی ز داد اندکی

  88. که پرکین کنی دل ز افراسیاب

    دمی آتش اندر نیاری به آب

  89. ز خویشی مادر بدو نگروی

    نپیچی و گفت کسی نشمری

  90. به گنج و فزونی نگیری فریب

    همان گر فراز آیدت گر نشیب

  91. به تاج و به تخت و نگین و کلاه

    به گفتار با او نگردی ز راه

  92. بگویم که بنیاد سوگند چیست

    خرد را و جان ترا پند چیست

  93. بگویی به دادار خورشید و ماه

    به تیغ و به مهر و به تخت و کلاه

  94. به فر و به نیک اختر ایزدی

    که هرگز نپیچی به سوی بدی

  95. میانجی نخواهی جز از تیغ و گرز

    منش برز داری و بالای برز

  96. چو بشنید زو شهریار جوان

    سوی آتش آورد روی و روان

  97. به دادار دارنده سوگند خورد

    به روز سپید و شب لاژورد

  98. به خورشید و ماه و به تخت و کلاه

    به مهر و به تیغ و به دیهیم شاه

  99. که هرگز نپیچم سوی مهر اوی

    نبینم بخواب اندرون چهر اوی

  100. یکی خط بنوشت بر پهلوی

    به مشکاب بر دفتر خسروی

  101. گوا بود دستان و رستم برین

    بزرگان لشکر همه همچنین

  102. به زنهار بر دست رستم نهاد

    چنان خط و سوگند و آن رسم و داد

  103. ازان پس همی خوان و می خواستند

    ز هر گونه مجلس بیاراستند

  104. ببودند یک هفته با رود و می

    بزرگان به ایوان کاوس کی

  105. جهاندار هشتم سر و تن بشست

    بیاسود و جای نیایش بجست

  106. به پیش خداوند گردان سپهر

    برفت آفرین را بگسترد چهر

  107. شب تیره تا برکشید آفتاب

    خروشان همی بود دیده پرآب

  108. چنین گفت کای دادگر یک خدای

    جهاندار و روزی ده و رهنمای

  109. به روز جوانی تو کردی رها

    مرا بی سپاه از دم اژدها

  110. تو دانی که سالار توران سپاه

    نه پرهیز داند نه شرم گناه

  111. به ویران و آباد نفرین اوست

    دل بیگناهان پر از کین اوست

  112. به بیداد خون سیاوش بریخت

    بدین مرز باران آتش ببیخت

  113. دل شهریاران پر از بیم اوست

    بلا بر زمین تخت و دیهیم اوست

  114. به کین پدر بنده را دست گیر

    ببخشای بر جان کاوس پیر

  115. تو دانی که او را بدی گوهرست

    همان بدنژادست و افسونگرست

  116. فراوان بمالید رخ بر زمین

    همی خواند بر کردگار آفرین

  117. وزان جایگه شد سوی تخت باز

    بر پهلوانان گردن فراز

  118. چنین گفت کای نامداران من

    جهانگیر و خنجر گزاران من

  119. بپیمودم این بوم ایران بر اسپ

    ازین مرز تا خان آذرگشسپ

  120. ندیدم کسی را که دلشاد بود

    توانگر بد و بومش آباد بود

  121. همه خستگانند از افراسیاب

    همه دل پر از خون و دیده پرآب

  122. نخستین جگرخسته از وی منم

    که پر درد ازویست جان و تنم

  123. دگر چون نیا شاه آزادمرد

    که از دل همی برکشد باد سرد

  124. به ایران زن و مرد ازو با خروش

    ز بس کشتن و غارت و جنگ و جوش

  125. کنون گر همه ویژه یار منید

    به دل سربسر دوستدار منید

  126. به کین پدر بست خواهم میان

    بگردانم این بد ز ایرانیان

  127. اگر همگنان رای جنگ آورید

    بکوشید و رستم پلنگ آورید

  128. مرا این سخن پیش بیرون شود

    ز جنگ یلان کوه هامون شود

  129. هران خون که آید به کین ریخته

    گنهکار او باشد آویخته

  130. وگر کشته گردد کسی زین سپاه

    بهشت بلندش بود جایگاه

  131. چه گویید و این را چه پاسخ دهید

    همه یکسره رای فرخ نهید

  132. بدانید کو شد به بد پیشدست

    مکافات بد را نشاید نشست

  133. بزرگان به پاسخ بیاراستند

    به درد دل از جای برخاستند

  134. که ای نامدار جهان شادباش

    همیشه ز رنج و غم آزاد باش

  135. تن و جان ما سربه سر پیش تست

    غم و شادمانی کم و بیش تست

  136. ز مادر همه مرگ را زاده ایم

    همه بنده ایم ارچه آزاده ایم

  137. چو پاسخ چنین یافت از پیلتن

    ز طوس و ز گودرز و از انجمن

  138. رخ شاه شد چون گل ارغوان

    که دولت جوان بود و خسرو جوان

  139. بدیشان فراوان بکرد آفرین

    که آباد بادا به گردان زمین

  140. بگشت اندرین نیز گردان سپهر

    چو از خوشه خورشید بنمود چهر

  141. ز پهلو همه موبدانرا بخواند

    سخنهای بایسته چندی براند

  142. دو هفته در بار دادن ببست

    بنوی یکی دفتر اندر شکست

  143. بفرمود موبد به روزی دهان

    که گویند نام کهان و مهان

  144. نخستین ز خویشان کاوس کی

    صد و ده سپهبد فگندند پی

  145. سزاوار بنوشت نام گوان

    چنانچون بود درخور پهلوان

  146. فریبرز کاوسشان پیش رو

    کجا بود پیوسته شاه نو

  147. گزین کرد هشتاد تن نوذری

    همه گرزدار و همه لشکری

  148. زرسپ سپهبد نگهدارشان

    که بردی به هر کار تیمارشان

  149. که تاج کیان بود و فرزند طوس

    خداوند شمشیر و گوپال و کوس

  150. سه دیگر چو گودرز کشواد بود

    که لشکر به رای وی آباد بود

  151. نبیره پسر داشت هفتاد و هشت

    دلیران کوه و سواران دشت

  152. فروزنده تاج و تخت کیان

    فرازنده اختر کاویان

  153. چو شصت و سه از تخمه گژدهم

    بزرگان و سالارشان گستهم

  154. ز خویشان میلاد بد صد سوار

    چو گرگین پیروزگر مایه دار

  155. ز تخم لواده چو هشتادو پنج

    سواران رزم و نگهبان گنج

  156. کجا برته بودی نگهدارشان

    به رزم اندرون دست بردارشان

  157. چو سی و سه مهتر ز تخم پشنگ

    که رویین بدی شاهشان روز جنگ

  158. به گاه نبرد او بدی پیش کوس

    نگهبان گردان و داماد طوس

  159. ز خویشان شیروی هفتاد مرد

    که بودند گردان روز نبرد

  160. گزین گوان شهره فرهاد بود

    گه رزم سندان پولاد بود

  161. ز تخم گرازه صد و پنج گرد

    نگهبان ایشان هم او را سپرد

  162. کنارنگ وز پهلوانان جزین

    ردان و بزرگان باآفرین

  163. چنان بد که موبد ندانست مر

    ز بس نامداران با برز و فر

  164. نوشتند بر دفتر شهریار

    همه نامشان تا کی آید به کار

  165. بفرمود کز شهر بیرون شوند

    ز پهلو سوی دشت و هامون شوند

  166. سر ماه باید که از کرنای

    خروش آید و زخم هندی درای

  167. همه سر سوی رزم توران نهند

    همه شادمانی و سوران نهند

  168. نهادند سر پیش او بر زمین

    همه یک به یک خواندند آفرین

  169. که ما بندگانیم و شاهی تراست

    در گاو تا برج ماهی تراست

  170. به جایی که بودند ز اسپان یله

    به لشکر گه آورد یکسر گله

  171. بفرمود کان کو کمند افگنست

    به زرم اندرون گرد و رویین تنست

  172. به پیش فسیله کمند افگنند

    سر بادپایان به بند افگنند

  173. در گنج دینار بگشاد و گفت

    که گنج از بزرگان نشاید نهفت

  174. گه بخشش و کینه شهریار

    شود گنج دینار بر چشم خوار

  175. به مردان همی گنج و تخت آوریم

    به خورشید بار درخت آوریم

  176. چرا برد باید غم روزگار

    که گنج از پی مردم آید به کار

  177. بزرگان ایران از انجمن

    نشسته به پیشش همه تن به تن

  178. بیاورد صد جامه دیبای روم

    همه پیکر از گوهر و زر بوم

  179. هم از خز و منسوج و هم پرنیان

    یکی جام پر گوهر اندر میان

  180. نهادند پیش سرافراز شاه

    چنین گفت شاه جهان با سپاه

  181. که اینت بهای سر بی بها

    پلاشان دژخیم نر اژدها

  182. کجا پهلوان خواند افراسیاب

    به بیداری او شود سیر خواب

  183. سر و تیغ و اسپش بیارد چو گرد

    به لشکر گه ما بروز نبرد

  184. سبک بیژن گیو بر پای جست

    میان کشتن اژدها را ببست

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (93000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (93000 تومان)

  • آبنوس

    آبنوس
    چوبی سیاه رنگ و سخت و سنگین و گرانبها از درختی به همین نام
  • افراسیاب

    افراسیاب
    شاه اسطوره‌ای توران پسر پشنگ در شاهنامه است. او دشمن ایرانیان بود و داستان نبردهایش با ایرانیان و به ویژه رستم خواندنی است. سرانجام به دست کیخسرو کشته شد.
    سرزمینی که تورانیان بر آن حکمرانی می‌کردند، بعدها توسط ترکان اشغال گردید. به همین دلیل، در متون قدیمی، توران و از جمله افراسیاب را (به اشتباه) ترک دانسته‌اند
  • سرو

    سرو
    درختی است همواره سبز که در سه نوع است: سرو ناز که شاخهایش متمایل است ، سرو آزاد که شاخهایش راست رسته باشد و سرو سهی که دو شاخه راست رسته دارد.
  • پتیاره

    پتیاره
    مخالفت، ضدیت، دشمنی، عداوت
    آفت. بلا. عیب. مصیبت، مشکل
    دیو، مخلوقات اهریمنی که از پی تباه کردن و ضایع ساختن آثار و آفریدگان اهورمزدا پدید آمده باشند.
    مکر و فریب. حیله
    شدت و سختی و نفاذ حکم.
    خجلت. شرمندگی
    زشت. نازیبا. مهیب