-
-
ترا دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
-
به یقین، دانش و دین میتواند موجب رهایی تو شود. باید به دنبال درِ آزادی باشی
-
-
-
وگر دل نخواهی که باشد نژند
نخواهی که دایم بوی مستمند
-
و اگر میخواهی که اندوهگین و افسرده دل نباشی. اگر میخواهی که همواره بیچاره نباشی
-
-
-
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگیها بدین آب شوی
-
با سخن پیامبرت راه درست را پیدا کن. با این آب، ناپاکیها را از دلت بشوی
-
-
-
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی
-
خداوند نازل کننده قرآن و وحی، خداوند فرمان ده و خداوند نهی کننده، چه خوش گفت:
-
-
-
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به
-
که پس از پیامبران بزرگ، خورشید بر کسی بهتر از ابوبکر نتابیده است.
-
-
-
عمر کرد اسلام را آشکار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
-
عمر اسلام را آشکار کرد و دنیا را همچون باغ بهار آراست
-
-
-
پس از هر دوان بود عثمان گزین
خداوند شرم و خداوند دین
-
بعد از این دو، عثمان بنده برگزیده خدا بود که صاحب شرم و پادشاه دین بود.
-
-
-
چهارم علی بود جفت بتول
که او را به خوبی ستاید رسول
-
چهارمین تن، علی همسر فاطمه زهرا بود که پیامبر او را به نیکی میستاید.
-
-
-
که من شهر علمم علیم در ست
درست این سخن قول پیغمبرست
-
که من شهر علم هستم و علی دروازه این شهر است. به درستی که این سخن، گفته پیامبر است.
-
-
-
گواهی دهم کاین سخنها ز اوست
تو گویی دو گوشم پرآواز اوست
-
گواهی میدهم که این سخنان از اوست. انگار که دو گوشم از صدای خوش او پر شده است.
-
-
-
علی را چنین گفت و دیگر همین
کزیشان قوی شد به هر گونه دین
-
اینگونه علی را ستود و دیگر این که از وجود او، دین از هر جهت استوار گردید.
-
-
-
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
به هم بسته یکدگر راست راه
-
پیغمبر همچون خورشید است و صحابه و یاران او، همانند ماه هستند که راه راست، از آنِ مجموع این دو است.
-
-
-
منم بنده اهل بیت نبی
ستاینده خاک و پای وصی
-
من بنده اهل بیت پیغمبر هستم. من ستایشگر خاک و پای وصی او (علی) هستم.
-
-
-
حکیم این جهان را چو دریا نهاد
برانگیخته موج ازو تندباد
-
هنگامی که خداوند حکیم دریا را برای این دنیا آفرید و باد شدید از این دریا موج بلند کرد.
-
-
-
چو هفتاد کشتی برو ساخته
همه بادبانها برافراخته
-
هنگامی که هفتاد کشی بر این دریا ساخت و همگی بادبانهایشان را برافراشتند.
-
-
-
یکی پهن کشتی بسان عروس
بیاراسته همچو چشم خروس
-
یک کشتی وسیع همچون عروس را همانند چشم خروس آراسته
-
-
-
محمد بدو اندرون با علی
همان اهل بیت نبی و ولی
-
محمد همراه با علی که همان اهل بیت پیامبر و ولی او است، در این کشتی هستند.
-
-
-
خردمند کز دور دریا بدید
کرانه نه پیدا و بن ناپدید
-
انسان دانا هنگامی که از دور دریا را دید که انتهایش پیدا نیست و ابتدایش هم پیدا نیست.
-
-
-
بدانست کو موج خواهد زدن
کس از غرق بیرون نخواهد شدن
-
خواهد فهمید که قرار است موج بلند شود و هیچ کسی نمیتواند از غرق شدن نجات یابد.
-
-
-
به دل گفت اگر با نبی و وصی
شوم غرقه دارم دو یار وفی
-
با خودش گفت: اگر همراه با پیامبر و وصی او (علی) غرق شوم، در عوض دو یار وفادار دارم
-
-
-
همانا که باشد مرا دستگیر
خداوند تاج و لوا و سریر
-
به راستی که خداوند تاج و پرچم و تخت، دست من را خواهد گرفت.
-
-
-
خداوند جوی می و انگبین
همان چشمه شیر و ماء معین
-
خداوند جوی شراب و عسل و چشمه شیر و آب روان زلال
-
-
-
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
-
اگر به جهان آخرت چشمداشت داری، در کنار پیامبر و علی قرار بگیر
-
-
-
گرت زین بد آید گناه منست
چنین است و این دین و راه منست
-
و اگر از این کار به تو بدی رسید، گناهش برای من باشد. اینگونه است و این دین و روش زندگی من است.
-
-
-
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
-
با این دین زاده شدم و با این دین هم از دنیا میروم. اینگونه بدان که من خاک پای حیدر (علی) هستم.
-
-
-
دلت گر به راه خطا مایلست
ترا دشمن اندر جهان خود دلست
-
اگر دلت به راه ناراست تمایل دارد، بدان که دشمن تو در این دنیا همین دلت است.
-
-
-
نباشد جز از بی پدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش
-
هیچ کسی بجز افراد بیپدر (حرامزاده) دشمن او (علی) نیستند. که خدا تنش را با آتش (دوزخ) بسوزاند
-
-
-
هر آنکس که در جانش بغض علیست
ازو زارتر در جهان زار کیست
-
چه کسی در دنیا بیچارهتر از کسی است که در روانش کینه علی است؟
-
-
-
نگر تا نداری به بازی جهان
نه برگردی از نیک پی همرهان
-
حواست باشد که دنیا را به بازی نگیری و از همراهان نیک سرشت روی برنگردانی
-
-
-
همه نیکی ات باید آغاز کرد
چو با نیکنامان بوی همنورد
-
هنگامی که با خوشنامان همراه باشی، باید نیکی را شروع کنی (یا باید همه خوبیهایت را ذکر کنند)
-
-
-
از این در سخن چند رانم همی
همانا کرانش ندانم همی
-
چقدر در این موضوع سخن بگویم. به راستی که برای این موضوع انتهایی متصور نیستم.
-
گفتار اندر ستایش پیغمبر
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/گفتار-اندر-ستایش-پیغمبر
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(15500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(15500 تومان)
درست
- درست
- کامل، تمام
- استوار
- زر تمام عیار، سکه سالم
- به یقین، حتمی
- به خوبی، به تمامی
- سالم
- خوش
- صحیح
نژند
- نَژَند
- اندوهگین، افسرده
- مهیب و سهمگین
- خشمگین
- پست
تنزیل
- تنزیل
- قرآن
مه
- مِه
- بزرگ و سرور و رئیس و پیشوا
- بزرگ
مه-بتول
- بتول
- پارسا
- پاکدامن
- لقب حضرت فاطمه زهرا
- لقب حضرت مریم
- کسی که از دنیا بریده و به خدا پیوسته و نیز از ازدواج خودداری کند.
خداوند
- خداوند
- مالک
- پادشاه
- آفریدگار
وفی
- وفی
- با وفا
- تمام و کامل
سریر
- سریر
- تخت پادشاهی
لوا
- لوا
- پرچمها
انگبین
- انگبین
- عسل
- هر چیز شیرین
ماء معین
- ماء معین
- آب روان روشن و پاک