مه

مِه
بزرگ و سرور و رئیس و پیشوا
بزرگ
1

کاربردهای مه

  • شب از بهر آسایش تست و روز

    مه روشن و مهر گیتی فروز

  • پسر گفتش آخر بزرگ دهی

    به سرداری از سر بزرگان مهی

  • که خورشید بعد از رسولان مه

    نتابید بر کس ز بوبکر به

  • که من فر فرماندهی داشتم

    به سر بر کلاه مهی داشتم

  • چنینیم یکسر که و مه همه

    تو خواهی شبان باش و خواهی رمه