-
بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
-
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
-
همان گنج دینار و کاخ بلند
نخواهد بدن مر تو را سودمند
-
سخن ماند از تو همی یادگار
سخن را چنین خوار مایه مدار
-
سخن را سخندان ز گوهر گزید
ز گوهر ورا پایه برتر سزید
-
تو ای آن که گیتی بجویی همی
چنان کن که بر داد پویی همی
-
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
-
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی
-
فریدون ز کاری که کرد ایزدی
نخستین جهان را بشست از بدی
-
یکی پیش تر بند ضحاک بود
که بیدادگر بود و ناپاک بود
-
دو دیگر که گیتی ز نابخردان
بپردخت و بستد ز دست بدان
-
سدیگر که کین پدر بازخواست
جهان ویژه بر خویشتن کرد راست
-
جهانا چه بد مهر و بد گوهری
که خود پرورانی و خود بشکری
-
نگه کن کجا آفریدون گرد
که از پیر ضحاک شاهی ببرد
-
ببد در جهان پانصد سال شاه
به آخر بشد ماند از او جایگاه
-
جهان جهان دیگری را سپرد
به جز درد و اندوه چیزی نبرد
-
چنینیم یکسر که و مه همه
تو خواهی شبان باش و خواهی رمه
-
فریدون چو شد بر جهان کامکار
ندانست جز خویشتن شهریار
-
به رسم کیان تاج و تخت مهی
بیاراست با کاخ شاهنشهی
-
به روز خجسته سر مهر ماه
به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
-
زمانه بی اندوه گشت از بدی
گرفتند هر کس ره ایزدی
-
دل از داوریها بپرداختند
به آیین یکی جشن نو ساختند
داستان ایرج
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/داستان-ایرج
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(11000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(11000 تومان)
مشک
- مشک
- مشکین
-
- مادهای خوشبو و سیاه رنگ که از ناف آهوی خطائی بدست میآید.
عنبر
- عنبر
-
- مادهای مومی و خوش بو است که از نهنگ عنبر (گاو عنبر) به دست میآید. عنبر در دستگاه گوارش نهنگ عنبر ساخته میشود و از راه مخرج یا دهان این جانور دفع میشود. قطعههای عنبر دفع شده روی آب دریا یا در ساحل به دست میآید.
فریدون
- فریدون
-
- پسر آبتین و از تبار جمشید است که با یاری کاوه آهنگر بر ضحاک ستمگر چیره شده و او را در کوه دماوند زندانی میکند. سپس خود پادشاه جهان میشود و در شاهنامه فردوسی از پادشاهان پیشدادی بهشمار میآید. فریدون، جهان را میان سه پسرش سلم، تور و ایرج بخش میکند. ایران را به ایرج میدهد ولی سلم و تور به ایرج رشک برده و ایرج را میکشند. فریدون پس از آگاهی از این رخداد ایران را به منوچهر، نوه ایرج میبخشد.
ضحاک
- ضحاک
-
-
- بسیار خنده کننده
- از پادشاهان اسطورهای ایرانیان است. نام وی در اوستا بصورت آژیداهاکا، به معنای آن مار اهریمنی است. او فرمانروای ایران پس از جمشید است. سرانجام با قیام کاوه آهنگر، به پادشاهی هزار ساله او پایان داده میشود.
مه
- مِه
- بزرگ و سرور و رئیس و پیشوا
- بزرگ