-
دیده ام سوی دیار تو و در کف تو
-
از تو دیگر نه پیامی نه نشانی
-
نه به ره پرتو مهتاب امیدی
-
نه به دل سایه ای از راز نهانی
-
دشت تف کرده و بر خویش ندیده
-
نم نم بوسه باران بهاران
-
جاده ای گم شده در دامن ظلمت
-
خالی از ضربه پاهای سواران
-
تو به کس مهر نبندی مگر آن دم
-
که ز خود رفته در آغوش تو باشد
-
لیک چون حلقه بازو بگشایی
-
نیک دانم که فراموش تو باشد
-
کیست آن کس که ترا برق نگاهش
-
می کشد سوخته لب در خم راهی
-
یا در آن خلوت جادویی خامش
-
دستش افروخته فانوس گناهی
-
تو به من دل نسپردی که چو آتش
-
پیکرت را زعطش سوخته بودم
-
من که در مکتب رویایی زهره
-
رسم افسونگری آموخته بودم
-
بر تو چون ساحل آغوش گشودم
-
در دلم بود که دلدار تو باشم
-
وای بر من که ندانستم از اول
-
روزی آید که دل آزار تو باشم
-
بعد از این از تو دگر هیچ نخواهم
-
نه درودی نه پیامی نه نشانی
-
ره خود گیرم و ره بر تو گشایم
-
ز آنکه دیگر تو نه آنی تو نه آنی