-
در شب کوچک من افسوس
-
باد با برگ درختان میعادی دارد
-
در شب کوچک من دلهره ویرانیست
-
گوش کن
-
وزش ظلمت را میشنوی
-
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
-
من به نومیدی خود معتادم
-
گوش کن
-
وزش ظلمت را میشنوی
-
در شب اکنون چیزی می گذرد
-
ماه سرخست و مشوش
-
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
-
ابرها همچون انبوه عزاداران
-
لحظه باریدن را گویی منتظرند
-
لحظه ای
-
و پس از آن هیچ
-
پشت این پنجره شب دارد می لرزد
-
و زمین دارد
-
باز میماند از چرخش
-
پشت این پنجره یک نا معلوم
-
نگران من و توست
-
ای سراپایت سبز
-
دستهایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من بگذار
-
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
-
به نوازش های لبهای عاشق من بسپار
-
باد ما را خواهد برد
-
باد ما را خواهد برد