-
ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ
-
تا نیمه شب بیاد تو چشمم نخفته است
-
ای مایه امید من ای تکیه گاه دور
-
هرگز مرنج از آنچه به شعرم نهفته است
-
شاید نبوده قدرت آنم که در سکوت
-
احساس قلب کوچک خود را نهان کنم
-
بگذار تا ترانه من رازگو شود
-
بگذار آنچه را که نهفتم عیان کنم
-
تا بر گذشته می نگرم
-
عشق خویش را
-
چون آفتاب گمشده می آورم به یاد
-
می نالم از دلی که به خون غرقه گشته است
-
این شعر غیر رنجش یارم به من چه داد
-
این درد را چگونه توانم نهان کنم
-
آندم که قلبم از تو بسختی رمیده است
-
این شعر ها که روح ترا رنج داده است
-
فریادهای یک دل محنت کشیده است
-
گفتم قفس ولی چه بگویم که پیش از این
-
آگاهی از دو رویی مردم مرا نبود
-
دردا که این جهان فریبای نقشباز
-
با جلوه و جلای خود آخر مرا ربود
-
اکنون منم که خسته ز دام فریب و مکر
-
بار دگر به کنج قفس رو نموده ام
-
بگشای در که در همه دوران عمر خویش
-
جز پشت میله های قفس خوش نبوده ام
-
پای مرا دوباره به زنجیرها ببند
-
تا فتنه و فریب ز جایم نیفکند
-
تا دست آهنین هوسهای رنگ رنگ
-
بندی دگر دوباره به پایم نیفکند