-
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدیگر
-
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
-
سرهایمان چو شاخه سنگین ز بار و برگ
-
خامش بر آستانه محراب عشق بود
-
من همچو موج ابر سپیدی کنار تو
-
بر گیسویم نشسته گل مریم سپید
-
هر لحظه میچکید ز مژگان نازکم
-
بر برگ دستهای تو آن شبنم سپید
-
گویی فرشتگان خدا در کنار ما
-
با دستهای کوچکشان چنگ میزدند
-
درعطر عود و ناله ی اسپند و ابر دود
-
محراب را زپاکی خود رنگ میزدند
-
پیشانی بلند تو در نور شمع ها
-
آرام و رام بود چو دریای روشنی
-
با ساقهای نقره نشانش نشسته بود
-
در زیر پلکهای تو رویای روشنی
-
من تشنه صدای تو بودم که می سرود
-
در گوشم آن کلام خوش دلنواز را
-
چون کودکان که رفته ز خود گوش میکنند
-
افسانه های کهنه لبریز راز را
-
آنگه در آسمان نگاهت گشوده گشت
-
بال بلور قوس قزح های رنگ رنگ
-
در سینه قلب روشن محراب می تپید
-
من شعله ور در آتش آن لحظه درنگ
-
گفتم خموش آری و همچون نسیم صبح
-
لرزان و بی قرار وزیدم بسوی تو
-
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز
-
در سینه هیچ نیست به جز آرزوی تو