-
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
-
به جویبار که در من جاری بود
-
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
-
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
-
از فصل های خشک گذر می کردند
-
به دسته های کلاغان
-
که عطر مزرعه های شبانه را
-
برای من به هدیه می آوردند
-
به مادرم که در آینه زندگی می کرد
-
و شکل پیری من بود
-
و به زمین که شهوت تکرار من درون ملتهبش را
-
از تخمه های سبز می انباشت سلامی دوباره خواهم داد
-
می آیم می آیم می آیم
-
با گیسویم ادامه بوهای زیر خاک
-
با چشمهایم تجربه های غلیظ تاریکی
-
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
-
می آیم می آیم می آیم
-
و آستانه پر از عشق می شود
-
و من در آستانه به آنها که دوست می دارند
-
و دختری که هنوز آنجا
-
در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد