-
در حباب کوچک
-
روشنایی خود را می فرسود
-
ناگهان پنجره پر شد از شب
-
شب سرشار از انبوه صداهای تهی
-
شب مسموم از هرم زهر آلود تنفس ها
-
شب
-
گوش دادم
-
در خیابان وحشت زده تاریک
-
یک نفر گویی قلبش را مثل حجمی فاسد
-
زیر پا له کرد
-
در خیابان وحشت زده تاریک
-
یک ستاره ترکید
-
گوش دادم
-
نبضم از طغیان خون متورم بود
-
و تنم
-
تنم از وسوسه
-
متلاشی گشتن
-
روی خطهای کج و معوج سقف
-
چشم خود را دیدم
-
چون رطیلی سنگین
-
خشک میشد در کف در زردی در خفقان
-
داشتم با همه جنبش هایم
-
مثل آبی راکد
-
ته نشین می شدم آرام آرام
-
داشتم
-
لرد می بستم در گودالم
-
گوش دادم
-
گوش دادم به همه زندگیم
-
موش منفوری در حفره خود
-
یک سرود زشت مهمل را
-
با وقاحت می خواند
-
جیر جیری سمج و نامفهوم
-
لحظه ای فانی را چرخ زنان می پیمود
-
و روان می شد بر سطح فراموشی
-
آه من پر بودم از شهوت شهوت مرگ
-
هر دو پستانم از احساسی سرسام آور تیر کشید
-
آه
-
من به یاد آوردم
-
اولین روز بلوغم را
-
که همه اندامم
-
باز میشد در بهتی معصوم
-
تا بیامرزد با آن مبهم آن گنگ آن نامعلوم
-
در حباب کوچک
-
روشنایی خود را
-
در خطی لرزان خمیازه کشید