-
یکی مهمان ناخوانده
-
ز هر درگاه رانده سخت وامانده
-
رسیده نیمه شب از راه تن خسته غبار آلود
-
نهاده سر بروی سینه رنگین کوسن هایی
-
که من در سالهای پیش
-
همه شب تا سحر می دوختم با تارهای نرم ابریشم
-
هزاران نقش رویایی بر آنها در خیال خویش
-
و چون خاموش می افتاد بر هم پلکهای داغ و سنگینم
-
گیاهی سبز میرویید در مرداب رویاهای شیرینم
-
ز دشت آسمان گویی غبار نور بر می خاست
-
گل خورشید می آویخت بر گیسوی مشکینم
-
نسیم گرم دستی حلقه ای را نرم می لغزاند
-
در انگشت سیمینم
-
لبی سوزنده لبهای مرا با شوق می بوسید
-
و مردی می نهاد آرام با من سر بروی سینه ی خاموش
-
کوسنهای رنگینم
-
کنون مهمان ناخوانده
-
ز هر درگاه رانده سخت وامانده
-
بر آنها می فشارد دیدگان گرم خوابش را
-
آه من باید به خود
-
هموار سازم تلخی زهر عتابش را
-
و مست از جامهای باده می خواند که آیا هیچ
-
باز در میخانه لبهای شیرینت شرابی هست
-
یا برای رهروی خسته
-
در دل این کلبه خاموش عطر آگین زیبا
-
جای خوابی هست