-
-
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح
-
اگر در دین تو روا است که خون عاشق را بریزی، صلاح و مصلحت همه ما آن چیزی است که تو آن را به صلاح میدانی.
-
-
-
سواد زلف سیاه تو جاعل الظلمات
بیاض روی چو ماه تو فالق الاصباح
-
سیاهی زلف سیاه تو سازنده ظلمات است. سفیدی روی همچون ماه تو، شکافنده بامدادان است.
-
-
-
ز چین زلف کمندت کسی نیافت خلاص
از آن کمانچه ابرو و تیر چشم نجاح
-
کسی نتوانست از تاب موهای همچون کمند تو رهایی یابد. کسی نتوانست در برابر ابروان همچون کمانچه و تیر چشمان تو به پیروزی برسد.
-
-
-
ز دیده ام شده یک چشمه در کنار روان
که آشنا نکند در میان آن ملاح
-
از چشمانم، چشمهای از اشک جاری شده است. (این چشمه آنچنان پرآب و خروشان است) که کشتیبان نمیتواند در میان آن شنا کند.
-
-
-
لب چو آب حیات تو هست قوت جان
وجود خاکی ما را از اوست ذکر رواح
-
لب زندگی بخش تو، جانافزا است. ذکر شبانگاهی وجود خاکی ما از اوست.
-
-
-
بداد لعل لبت بوسه ای به صد زاری
گرفت کام دلم ز او به صد هزار الحاح
-
لبان سرخرنگ تو با صد التماس و زاری، به ما بوسهای داد. با صدهزار پافشاری توانستم کام دلم را از او بگیرم.
-
-
-
دعای جان تو ورد زبان مشتاقان
همیشه تا که بود متصل مسا و صباح
-
همیشه تا شب و روز به هم متصل هستند، دعا به جان تو، ورد زبان مشتاقانت است.
-
-
-
صلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ
ز رند و عاشق و مجنون کسی نیافت صلاح
-
ای حافظ! از ما طلب مصلحت و توبه و تقوی نکن. از رند و عاشق و دیوانه، کسی به سامان نرسید.
-
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/اگر-به-مذهب-تو-خون-عاشق-است-مباح
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید:
سواد
- سواد
- سیاهی، تاریکی
جاعل
- جاعل
- سازنده، آفریننده
فالق
- فالق
- شکافنده
کمندت
- کمند
- دام و طنابی که در جنگ بر گردن دشمن یا در شکار بر گردن حیوان می انداختند و او را به جانب خود می کشیدند.
نجاح
- نجاح
- پیروزی، رستگاری
آشنا
- آشنا
- شنا
ملاح
- ملاح
- کشتیبان، ناخدا
آب حیات
- آب حیات
- آب زندگانی
- آب حیوان
- چشمه حیوان
- گویند چشمه ای است در ظلمات که هر کس از آن بنوشد عمر جاودان پیدا می کند، اسکندر و خضر به دنبال آن رفتند، خضر از آن آب نوشید و عمر جاودان یافت. اما اسکندر از آن ننوشید و در جوانی عمرش را از دست داد
- کنایه از لب و دهان و سخن گفتن معشوق
رواح
- رواح
- اول شب
لعل
- لعل
-
- از سنگ های گرانبها به رنگ سرخ
الحاح
- الحاح
- پافشاری
مسا
- مسا
- شبانگاه
صباح
- صباح
- بامداد، سپیدهدم، روز