در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/در-عهد-پادشاه-خطابخش-جرم-پوش

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4500 تومان)

  1. در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش

    حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش

  2. صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست

    تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش

  3. احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان

    کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش

  4. گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی

    درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش

  5. ساقی بهار می رسد و وجه می نماند

    فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش

  6. عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار

    عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش

  7. تا چند همچو شمع زبان آوری کنی

    پروانه مراد رسید ای محب خموش

  8. ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو

    نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش

  9. چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول

    بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4500 تومان)
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش
کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش
پروانه مراد رسید ای محب خموش
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش
بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
ساقی بهار می رسد و وجه می نماند
عشق است و مفلسی و جوانی
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش
کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش
پروانه مراد رسید ای محب خموش
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش
بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
ساقی بهار می رسد و وجه می نماند
عشق است و مفلسی و جوانی
  • پس زمینه شب متن نوشته:  حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش
کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش
پروانه مراد رسید ای محب خموش
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش
بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
ساقی بهار می رسد و وجه می نماند
عشق است و مفلسی و جوانی و
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش
کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش
پروانه مراد رسید ای محب خموش
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش
بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
ساقی بهار می رسد و وجه می نماند
عشق است و مفلسی و جوانی
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
ساقی بهار می رسد و وجه می نماند
عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو
چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش
کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
عذرم پذیر و
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
ساقی بهار می رسد و وجه می نماند
عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو
چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش
کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
عذرم پذیر و جرم به
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
ساقی بهار می رسد و وجه می نماند
عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو
چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش
کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
عذرم پذیر و جرم به
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
ساقی بهار می رسد و وجه می نماند
عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو
چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش
کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
عذرم پذیر و جرم به