-
-
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
-
درد عشقی را تحمل کردهام که نگو و نپرس! تلخی دوریای را تجربه کردهام که نگو و نپرس!
-
-
-
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
-
دنیا را گردیدهام و دست آخر، یاری انتخاب کردهام که نگو و نپرس!
-
-
-
آن چنان در هوای خاک درش
می رود آب دیده ام که مپرس
-
در آرزوی خاک درگاهش، آنچنان اشک میریزم که نگو و ونپرس!
-
-
-
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیده ام که مپرس
-
دیشب من با گوش خودم، سخنانی از زبان او شنیدهام که نگو و نپرس!
-
-
-
سوی من لب چه می گزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
-
چرا با گزیدن لب، من را از بازگو کردن منع میکنی؟ لبان سرخ رنگی را بوسیدهام که نگو و نپرس!
-
-
-
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنج هایی کشیده ام که مپرس
-
دور از تو در کلبه فقیرانه خود سختیهایی کشیدهام که نگو و نپرس!
-
-
-
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده ام که مپرس
-
همانند حافظ، غریبانه در راه عشق، به حالات و مقاماتی رسیدهام که نگو و نپرس!
-
درد عشقی کشیده ام که مپرس
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/درد-عشقی-کشیده-ام-که-مپرس
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)
دانلود متن شعر زیبای حافظ
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید:
هجری
- هجران
- هجر
- جدایی، دوری
هوای
- هوی
- هوا
- میل، خواهش، آرزو
- عشق
لعلی
- لعل
-
- از سنگ های گرانبها به رنگ سرخ
لب چه می گزی
- لب گزیدن
- لب گزیدن در چهارحالت روی دهد: یکی از ندامت و پشیمانی ، دوم از خشم و غضب ، سوم از شرم و خجالت ، چهارم در منع و همچنین در حال تعجب نیز آمده است .