دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/دوش-دیدم-که-ملایک-در-میخانه-زدند

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)

 

  1. دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند

    گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

  2. ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت

    با من راه نشین باده مستانه زدند

  3. آسمان بار امانت نتوانست کشید

    قرعه کار به نام من دیوانه زدند

  4. جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

    چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

  5. شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد

    صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

  6. آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع

    آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

  7. کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب

    تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
با من راه نشین باده مستانه زدند
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
با من راه نشین باده مستانه زدند
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
  • پس زمینه شب متن نوشته:  گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
با من راه نشین باده مستانه زدند
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
با من راه نشین باده مستانه زدند
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
با من راه نشین باده مستانه زدند
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
با من راه نشین باده مستانه زدند
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
با من راه نشین باده مستانه زدند
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
با من راه نشین باده مستانه زدند
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند