شممت روح وداد و شمت برق وصال
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/شممت-روح-وداد-و-شمت-برق-وصال

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)

  1. شممت روح وداد و شمت برق وصال

    بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال

    بوی خوش دوستی به مشامم رسید و آذرخش وصال را به چشم دیدم. بیا که برای بوی تو می‌میرم ای نسیم شمال

  2. احادیا بجمال الحبیب قف و انزل

    که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال

    ای ساربان شتران یار! درنگ کن و پایین بیا که از شدت شوق دیدار زیبایی دوست، دیگر طاقت و صبرم سر آمده است.

  3. حکایت شب هجران فروگذاشته به

    به شکر آن که برافکند پرده روز وصال

    به پاس آنکه در روز وصال، پرده را به کناری زد، بهتر است که داستان شب فراق را فراموش کنیم.

  4. بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم

    کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال

    بیا که در کارگاه خیال، پرده چشم خود را (با نقش خیال تو) نقاشی کرده‌ایم.

  5. چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد

    توان گذشت ز جور رقیب در همه حال

    از آن جایی که یار قصد آشتی دارد و معذرت خواهی می‌کند، همواره می‌توان از گناه نگهبان او (بخاطر رفتار بدش) درگذشت.

  6. بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ

    که کس مباد چو من در پی خیال محال

    در این دل تنگ من، چیزی بجز خیال دهان تو نیست. که امیدوارم هیچ کس مثل من، به دنبال یک آرزوی محال نباشد.

  7. قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی

    به خاک ما گذری کن که خون مات حلال

    حافظ، غریبانه به دست عشق تو کشته شد ولی، به قبر ما سری بزن تا تو را بابت قتلی که کرده‌ای ببخشم (خون خود را بر تو حلال کنم)

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
که کس مباد چو من در پی خیال محال
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال شممت روح وداد و شمت برق وصال
احادیا بجمال الحبیب قف و انزل
حکایت شب هجران فروگذاشته به
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد
بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
که کس مباد چو من در پی خیال محال
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال شممت روح وداد و شمت برق وصال
احادیا بجمال الحبیب قف و انزل
حکایت شب هجران فروگذاشته به
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد
بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
  • پس زمینه شب متن نوشته:  بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
که کس مباد چو من در پی خیال محال
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال شممت روح وداد و شمت برق وصال
احادیا بجمال الحبیب قف و انزل
حکایت شب هجران فروگذاشته به
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد
بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
که کس مباد چو من در پی خیال محال
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال شممت روح وداد و شمت برق وصال
احادیا بجمال الحبیب قف و انزل
حکایت شب هجران فروگذاشته به
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد
بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  شممت روح وداد و شمت برق وصال
احادیا بجمال الحبیب قف و انزل
حکایت شب هجران فروگذاشته به
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد
بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
که کس مباد چو من در پی خیال محال
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  شممت روح وداد و شمت برق وصال
احادیا بجمال الحبیب قف و انزل
حکایت شب هجران فروگذاشته به
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد
بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
که کس مباد چو من در پی خیال محال
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  شممت روح وداد و شمت برق وصال
احادیا بجمال الحبیب قف و انزل
حکایت شب هجران فروگذاشته به
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد
بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
که کس مباد چو من در پی خیال محال
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  شممت روح وداد و شمت برق وصال
احادیا بجمال الحبیب قف و انزل
حکایت شب هجران فروگذاشته به
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد
بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
که کس مباد چو من در پی خیال محال
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال

    • رقیب

      رقیب
      نگهبان، مراقب. در زمان‌های قدیم، به شخصی اطلاق می‌شده است که برای مواظبت از زیبارویان و ... آنان را در مسیر، همراهی می‌کرده است.
      امروزه، رقابت کننده. ظاهرا، از آنجایی که نگهبانان، خودشان هم عاشق زیبارو می‌شده‌اند، و در این عشق به رقابت با عاشقان دیگر می‌پرداخته‌اند، به مرور زمان، واژه رقیب به معنی امروزی «رقابت کننده» درآمده است.