-
-
شممت روح وداد و شمت برق وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
-
بوی خوش دوستی به مشامم رسید و آذرخش وصال را به چشم دیدم. بیا که برای بوی تو میمیرم ای نسیم شمال
-
-
-
احادیا بجمال الحبیب قف و انزل
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
-
ای ساربان شتران یار! درنگ کن و پایین بیا که از شدت شوق دیدار زیبایی دوست، دیگر طاقت و صبرم سر آمده است.
-
-
-
حکایت شب هجران فروگذاشته به
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
-
به پاس آنکه در روز وصال، پرده را به کناری زد، بهتر است که داستان شب فراق را فراموش کنیم.
-
-
-
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
-
بیا که در کارگاه خیال، پرده چشم خود را (با نقش خیال تو) نقاشی کردهایم.
-
-
-
چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
-
از آن جایی که یار قصد آشتی دارد و معذرت خواهی میکند، همواره میتوان از گناه نگهبان او (بخاطر رفتار بدش) درگذشت.
-
-
-
بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
که کس مباد چو من در پی خیال محال
-
در این دل تنگ من، چیزی بجز خیال دهان تو نیست. که امیدوارم هیچ کس مثل من، به دنبال یک آرزوی محال نباشد.
-
-
-
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال
-
حافظ، غریبانه به دست عشق تو کشته شد ولی، به قبر ما سری بزن تا تو را بابت قتلی که کردهای ببخشم (خون خود را بر تو حلال کنم)
-
شممت روح وداد و شمت برق وصال
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/شممت-روح-وداد-و-شمت-برق-وصال
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)
دانلود متن شعر زیبای حافظ
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید:
رقیب
- رقیب
- نگهبان، مراقب. در زمانهای قدیم، به شخصی اطلاق میشده است که برای مواظبت از زیبارویان و ... آنان را در مسیر، همراهی میکرده است.
- امروزه، رقابت کننده. ظاهرا، از آنجایی که نگهبانان، خودشان هم عاشق زیبارو میشدهاند، و در این عشق به رقابت با عاشقان دیگر میپرداختهاند، به مرور زمان، واژه رقیب به معنی امروزی «رقابت کننده» درآمده است.