کاربردهای رقیب
-
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
-
چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
-
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
-
کی یافتی رقیب تو چندین مجال ظلم
مظلومی ار شبی به در داور آمدی
-
بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود
که سهل باشد اگر یار مهربان داری
-
رقیبان مهمان سرای خلیل
به عزت نشاندند پیر ذلیل
-
هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بی وفاست
-
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی
-
رقیبان حرم بنواختندش
به واجب جایگاهی ساختندش
-
رقیبان آن حکایت بر گرفتند
سخن هائی که رفت از سر گرفتند
-
فریاد می دارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را
-
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست
-
گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم
-
گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب
بهر آسایش این دیده خونبار بیار
-
رقیبم سرزنش ها کرد کز این باب رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی ارزد