رقیب

رقیب
نگهبان، مراقب. در زمان‌های قدیم، به شخصی اطلاق می‌شده است که برای مواظبت از زیبارویان و ... آنان را در مسیر، همراهی می‌کرده است.
امروزه، رقابت کننده. ظاهرا، از آنجایی که نگهبانان، خودشان هم عاشق زیبارو می‌شده‌اند، و در این عشق به رقابت با عاشقان دیگر می‌پرداخته‌اند، به مرور زمان، واژه رقیب به معنی امروزی «رقابت کننده» درآمده است.
1

کاربردهای رقیب

  • رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت

    مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد

  • چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد

    توان گذشت ز جور رقیب در همه حال

  • رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم

    هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو

  • کی یافتی رقیب تو چندین مجال ظلم

    مظلومی ار شبی به در داور آمدی

  • بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود

    که سهل باشد اگر یار مهربان داری

  • رقیبان مهمان سرای خلیل

    به عزت نشاندند پیر ذلیل

  • هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب

    عهد فرامش کند مدعی بی وفاست

  • حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان

    این توانم که بیایم به محلت به گدایی

  • رقیبان حرم بنواختندش

    به واجب جایگاهی ساختندش

  • رقیبان آن حکایت بر گرفتند

    سخن هائی که رفت از سر گرفتند

  • فریاد می دارد رقیب از دست مشتاقان او

    آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را

  • صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم

    همه دانند که در صحبت گل خاری هست

  • گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت

    مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم

  • گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب

    بهر آسایش این دیده خونبار بیار

  • رقیبم سرزنش ها کرد کز این باب رخ برتاب

    چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی ارزد