من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/من-بی-مایه-که-باشم-که-خریدار-تو-باشم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (6000 تومان)

  1. من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم

    حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

    من که دارایی‌ای ندارم، در حدی نیستم که بتوانم خواهان تو باشم. این ظلم است که تو یار من و من یار تو باشم

  2. تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری

    که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

    مگر تو از سر لطف و مرحمت به سراغ من بیایی وگرنه من آنقدر لیاقت ندارم که در خور شأن تو باشم

  3. خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم

    که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

    خود را به تو منسوب نمی‌کنم چرا که راضی نیستم که تو برای من مثل گل باشی و من برای تو همچون خاری باشم.

  4. هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد

    که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم

    هیچوقت فکرش را نمی‌کردم که به دام تو بیفتم چرا که من آنقدر ارزشمند نیستم که به دام تو بیفتم

  5. هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی

    مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم

    تنها شادی و غمی که در دنیا می‌شناسم شادی و سروری است که هنگام نوشیدن به سلامتی تو به من دست می‌دهد و غمی است که در زمان غمخواری تو به من دست می‌دهد.

  6. گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت

    مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم

    از دست مراقبانت، نمی‌توانم از کوی تو عبور کنم؛ مگر وقتی که در پناه تو باشم.

  7. گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد

    گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم

    اگر خداوند بلند مرتبه بخواهد تو را به خاطر گناهی عذاب کند، به او بگو تو را ببخشد که من گناهان تو را به عهده می‌گیرم.

  8. مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان

    چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم

    چگونه ممکن است که مردم عاشق سخن من نشوند وقتی که من عاشق دیدار تو هستم؟

  9. من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم

    مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم

    من سزاوار آن نیستم که تو را صدا بزنم و تو را بشناسم؛ مگر هم تو بر من رحمت آوری که سزاوار تو باشم.

  10. گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم

    تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم

    اگر چه می‌دانم که به وصال تو نخواهم رسید، ولی با این وجود از راه تو بر نخواهم گشت تا در این راه بمیرم و به این واسطه از تو طلبکار شوم.

  11. نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی

    همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم

    نه تنها در این دنیا که در آخرت هم قصد دارم که به تو وفادار باشم.

  12. خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی

    که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم

    اگر تو سعدی را نپسندی، همان بهتر که تن سعدی خاک شود چرا که سزاوار نیست که تو مایه‌ی مباهات من و من مایه‌ی شرمندگی تو باشم.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (6000 تومان)

  • مایه

    مایه
    بنیاد، اصل و اساس
    ثروت و دارایی
    باعث
  • حیف

    حیف
    ظلم و جور
    دریغ و افسوس
  • سر وقت

    سروقت
    سراغ . جستجو. پرسش . دیدار. ملاقات
    جایگاه، مقام
  • گل

    گل
    هرجا که گل به صورت مجزا به کار برده شود،(نام خاص آن ذکر نشود) منظور گل سرخ است.
  • کمندت

    کمند
    دام و طنابی که در جنگ بر گردن دشمن یا در شکار بر گردن حیوان می انداختند و او را به جانب خود می کشیدند.
  • وقع

    وقع
    قدر،‌ منزلت
    فرود، نزول
  • رقیبان

    رقیب
    نگهبان، مراقب. در زمان‌های قدیم، به شخصی اطلاق می‌شده است که برای مواظبت از زیبارویان و ... آنان را در مسیر، همراهی می‌کرده است.
    امروزه، رقابت کننده. ظاهرا، از آنجایی که نگهبانان، خودشان هم عاشق زیبارو می‌شده‌اند، و در این عشق به رقابت با عاشقان دیگر می‌پرداخته‌اند، به مرور زمان، واژه رقیب به معنی امروزی «رقابت کننده» درآمده است.
  • زنهار

    زنهار
    زینهار
    پناه و امان و مهلت
    (صوت): البته. (برای تاکید هم به کار می رود)
    (صوت ) پرهیز و اجتناب
    ترس و بیم
    هوش و آگاهی
    شتاب و تعجیل
  • وصلت

    وصال
    وصل
    رسیدن به معشوق
    وصال نزد سالکان، مقام وحدت است. وصال نزد عرفا، مرادف با وَصْل و اتصال است.