کاربردهای مایه
-
نه در خورد سرمایه کردی کرم
تنک مایه بودی از این لاجرم
-
مایه پرهیزگار قوت صبرست و عقل
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست
-
گر بر سر صید سایه داری
جان بازخرش که مایه داری
-
چو سرمایه ام سوخت از کار ماندم
که بازی است بی مایه بازارگانی
-
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
-
از آغاز باید که دانی درست
سر مایه گوهران از نخست
-
آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش میکوشی