-
-
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
-
من از دست آن ابرو کمان، چشمی پرخون دارم. دنیا آشوب زیادی از آن چشم و ابرو خواهد دید.
-
-
-
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
-
بنده چشم آن ترک زیبارویم که در خواب خوش مستیام، رخ او، گلزاری پر نقش و نگار و ابروی او، سایبانی سیاه رنگ است.
-
-
-
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
-
از این غم، تن من مانند هلال خمیده گردید. با آن ابروی همچون طغرا، ماه یارای آن را ندارد که در سقف آسمان، ابروی خود را به نمایش بگذارد.
-
-
-
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
-
نگهبانان او حواسشان نیست که هر لحظه از آن چشم و پیشانی، به ما هزاران نوع پیام میرسد و پردهدار، میان ابروان او است.
-
-
-
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمن زارش همی گردد چمان ابرو
-
برای روح و روان انسانهای گوشهگرفته، پیشانی او همانند گلزاری خرم است که در کنار یاسمنزار آن، ابرویی خرامان قدم میزند.
-
-
-
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو
-
پس از تو، دیگر کسی به حور و پری نمیگوید که چه زیبا هستند و این یکی چه چشمهایی دارد و آن دیگری، چه ابروهایی دارد.
-
-
-
تو کافردل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
-
تو همانند کافری هستی که نقاب موهایت را نمیاندازی و من از این بیم دارم که انحنای آن ابروی دلکش، باعث شود که جهت محراب و قبله من عوض شود.
-
-
-
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
-
اگر چه حافظ در هواداری معشوق، مرغ زیرکی بود، ولی چشم آن ابروکمان، او را با غمزههایش (که همانند تیر بودند،) شکار کرد.
-
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/مرا-چشمیست-خون-افشان-ز-دست-آن-کمان-ابرو
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید:
طغرای
- طغرا
- طغرا، نوشتهها و علائمی بوده است که به شکل منحنی در بالای فرمانهای پادشاهی نوشته میشده است. طغراکش کسی بوده است که این خطوط را رسم مینموده و معمولا کار او، کاری جدا از منصب دیوانی شمرده میشده است.
حاجب
- حاجب
- ابرو
- بازدارنده، مانع
- پردهدار، دربان
رقیبان
- رقیب
- نگهبان، مراقب. در زمانهای قدیم، به شخصی اطلاق میشده است که برای مواظبت از زیبارویان و ... آنان را در مسیر، همراهی میکرده است.
- امروزه، رقابت کننده. ظاهرا، از آنجایی که نگهبانان، خودشان هم عاشق زیبارو میشدهاند، و در این عشق به رقابت با عاشقان دیگر میپرداختهاند، به مرور زمان، واژه رقیب به معنی امروزی «رقابت کننده» درآمده است.
چمان
- خرام
- خرامیدن
- خرامان
- چمان
- چمیدن
- راه رفتن و رفتاری که از روی ناز و سرکشی و زیبائی باشد.
- وفای به عهد
- مهمانی و ضیافت
- هرچیز خوش
- نوید و مژدگانی
- هدیه و پیشکش
سمن
- یاسمن
- یاسمین
- سمن
- یاس
-
- درختچه ای از تیره ٔ زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و یا بالارونده است . گلهایش درشت و معطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز میباشد.
غمزه
- غمزه
- اشاره با چشم و ابرو
- پلک زدن از روی ناز و کرشمه
- در اصطلاح عاشقان، کنایت از عدم التفات است.
- دراصطلاح تصوف، بمعنی فیض و جذبه ٔ باطن است که نسبت به سالک واقع شود.