کاربردهای یاسمن
-
همه جا بوی خوش و روی نکوست
همه جا سرو و گل و یاسمن است
-
گل من خارهای پای من است
گر گل و یاسمین و سوسن نیست
-
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت
-
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند
-
چو شاهدان چمن زیردست حسن تواند
کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن
-
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمن زارش همی گردد چمان ابرو
-
یکی به حکم نظر پای در گلستان نه
که پایمال کنی ارغوان و یاسمنش
-
خالست بر آن صفحه سیمین بناگوش
یا نقطه ای از غالیه بر یاسمنست آن
-
همینت بسنده ست اگر بشنوی
که گر خار کاری سمن ندروی
-
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
-
گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار
همچو طفلان دامنش پر ارغوان و یاسمین
-
سیمای سمن شکست گیرد
گل نامه غم به دست گیرد
-
معجز ز سر سپید بگشاد
موی چو سمن به باد برداد