-
ز در درآ و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیان معطر کن
-
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز
پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن
-
به چشم و ابروی جانان سپرده ام دل و جان
بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن
-
ستاره شب هجران نمی فشاند نور
به بام قصر برآ و چراغ مه برکن
-
بگو به خازن جنت که خاک این مجلس
به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن
-
از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن
-
چو شاهدان چمن زیردست حسن تواند
کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن
-
فضول نفس حکایت بسی کند ساقی
تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن
-
حجاب دیده ادراک شد شعاع جمال
بیا و خرگه خورشید را منور کن
-
طمع به قند وصال تو حد ما نبود
حوالتم به لب لعل همچو شکر کن
-
لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده
بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن
-
پس از ملازمت عیش و عشق مه رویان
ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن
ز در درآ و شبستان ما منور کن
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/ز-در-درآ-و-شبستان-ما-منور-کن
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید:
شبستان
- شبستان
- خوابگاه، حرمسرا
پیاله-ساغر
- پیاله
- جام
- پیغاله
- قدح
- ساغر
-
-
-
- کاسه ٔ خرد که در آن شراب خورند و آن از شیشه و بلور بوده است
طاق
- طاق
- ردا
هجران
- هجران
- هجر
- جدایی، دوری
عود
- عود
- بربط
-
- از سازهای زهی شبیه به تار با کاسهای بزرگتر و دستهای کوتاهتر. از آن جهت آن را بربط نامیدهاند که شبیه سینه (بر) مرغابی (بط) است.
مجمر
- مجمر
- آتشدان، عودسوز. آتشدانی که در آن عود و عنبر و... را در آن میسوزانند.
فردوس
- فردوس
- بهشت
- باغ، بوستان
خازن
- خازن
- خزانه دار، نگهبان
کرشمه
- کرشمه
- غمزه
- ناز و عشوه
- اشاره با چشم و ابرو
خرقه
- خِرقه
- لباسی که از وصله شدن تکه پارچههای گوناگون درست شده است. جامه مخصوص درویشان
قلندر
- قلندر
- شخص مجرد و بیقید
- درویش (بی قید در پوشاک و خوراک و طاعات و عبادات)
صوفی
- صوفی
- پشمینه پوش
- پیرو طریقه تصوف
مزوجه
- مزوجه
- کلاهی که میان آن از پنبه آکنده باشد، کلاه درویشان
شاهدان
- شاهد
- خوبروی، زیبا چهره
صنوبر
- صنوبر
-
- درختی از تیره ٔ ناژویان (مخروطیان ) دارای برگهای ضخیم و کوتاه و مخروطهای باریک و دراز.
سمن
- یاسمن
- یاسمین
- سمن
- یاس
-
- درختچه ای از تیره ٔ زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و یا بالارونده است . گلهایش درشت و معطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز میباشد.
ساقی
- ساقی
- کسی که آب یا شراب به دیگران دهد.
فضول
- فضول
- یاوه گویی
خرگه
- خرگاه
- خرگه
- خیمة بزرگ ، سراپرده
- جا و محل وسیع
- جای خوشی
لعل
- لعل
-
- از سنگ های گرانبها به رنگ سرخ
وصال
- وصال
- وصل
- رسیدن به معشوق
- وصال نزد سالکان، مقام وحدت است. وصال نزد عرفا، مرادف با وَصْل و اتصال است.
عیش
- عیش
- زندگانی
- معاش
- خوشی