فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/فریب-چشم-تو-صد-فتنه-در-جهان-انداخت

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)
پیوند عاشق و معشوق را در آسمانها بسته اند و این دو از روز ازل دلشان به هم گره خورده است

  1. خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

    به قصد جان من زار ناتوان انداخت

  2. نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود

    زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

  3. به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد

    فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

  4. شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن

    که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

  5. به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم

    چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

  6. بنفشه طره مفتول خود گره می زد

    صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

  7. ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم

    سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

  8. من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش

    هوای مغبچگانم در این و آن انداخت

  9. کنون به آب می لعل خرقه می شویم

    نصیبه ازل از خود نمی توان انداخت

  10. مگر گشایش حافظ در این خرابی بود

    که بخشش ازلش در می مغان انداخت

  11. جهان به کام من اکنون شود که دور زمان

    مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  به قصد جان من زار ناتوان انداخت
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
نصیبه ازل از خود نمی توان انداخت
که بخشش ازلش در می مغان انداخت
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
شراب
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  به قصد جان من زار ناتوان انداخت
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
نصیبه ازل از خود نمی توان انداخت
که بخشش ازلش در می مغان انداخت
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
شراب
  • پس زمینه شب متن نوشته:  به قصد جان من زار ناتوان انداخت
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
نصیبه ازل از خود نمی توان انداخت
که بخشش ازلش در می مغان انداخت
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
شراب خو
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  به قصد جان من زار ناتوان انداخت
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
نصیبه ازل از خود نمی توان انداخت
که بخشش ازلش در می مغان انداخت
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
شراب
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
بنفشه طره مفتول خود گره می زد
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
کنون به آب می لعل خرقه می شویم
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان به قصد جان من زار ناتوان انداخت
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
بنفشه طره مفتول خود گره می زد
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
کنون به آب می لعل خرقه می شویم
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان به قصد جان من زار ناتوان انداخت
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
که آب
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
بنفشه طره مفتول خود گره می زد
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
کنون به آب می لعل خرقه می شویم
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان به قصد جان من زار ناتوان انداخت
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
که آب
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
بنفشه طره مفتول خود گره می زد
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
کنون به آب می لعل خرقه می شویم
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان به قصد جان من زار ناتوان انداخت
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
که آب

    • شوخ

      شوخی
      شوخ
      بی‌ادبی، بی‌حیایی
      گستاخی، بی‌باکی
      چرکی، پلیدی
      عشوه‌گری، ناز و دلربایی
    • فتنه

      فتنه
      آشوب، ستیزه، عذاب و رنج، شگفتی
    • کرشمه

      کرشمه
      غمزه
      ناز و عشوه
      اشاره با چشم و ابرو
    • نرگس

      نرگس
      نام گلی است خوشبو که ته و ساقه اش مانند پیاز است و بر سر گلی می آورد زرد یا بنفش
      کنایه از چشم معشوق
    • ارغوان

      ارغوان
      درختی است با گل‌های سرخ رنگ
    • خوی

      خوی
      خیو
      عرق، خروج رطوبت بشکل قطره های بسیار کوچک از سطح خارجی هر چیزی
      تف، آب دهان
    • صبا

      صبا
      بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و باد برین هم همین است
    • طره

      طره
      کنارة هر چیزی ، حاشیه، حاشیه کتاب
      زلف ، موی پیشانی
      نقش و نگارجامه
      کنگره
    • بنفشه

      بنفشه
      گیاهی است کوتاه با ساقه های باریک و برگ های متناوب ، دارای پنج گلبرگ می باشد، گل هایش کوچک و به رنگ بنفش و زرد و سفید. این گل در بهار پیش از سایر گل ها می روید و بسیار خوشبو است .
    • میان

      میان
      وسط، درون، داخل، بین
      کمر
      مخفف همیان، کیسه ای باشد طولانی که زر در آن کنند و بر کمر بندند.
      غلاف کارد و خنجر و شمشیر
      جمع. گروه . جماعت ، میان جمع و در میان جمع
    • سمن

      یاسمن
      یاسمین
      سمن
      یاس
      درختچه ای از تیره ٔ زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و یا بالارونده است . گلهایش درشت و معطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز میباشد.
    • لعل

      لعل
      از سنگ های گرانبها به رنگ سرخ
    • ازل

      ازل
      همیشگی، زمانی که ابتدا ندارد
    • خرقه

      خِرقه
      لباسی که از وصله شدن تکه پارچه‌های گوناگون درست شده است. جامه مخصوص درویشان