کاربردهای ازل
-
کنون به آب می لعل خرقه می شویم
نصیبه ازل از خود نمی توان انداخت
-
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
-
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
-
ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست
قابل تغییر نبود آنچه تعیین کرده اند
-
الست از ازل همچنانشان به گوش
به فریاد قالوا بلی در خروش
-
عمر بر آن فرش ازل بافته
آنچه شده باز بدل یافته
-
خاصه ما را که در ازل بوده ست
با تو آمیزشی و پیوندی
-
آن را که طوق مقبلی اندر ازل خدای
روزی نکرد چون نکشد غل مدبری
-
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
-
ظاهر آنست که با سابقه حکم ازل
جهد سودی نکند تن به قضا دردادم
-
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند
-
من سیه روز نبودم ز ازل
هر چه کرد این فلک اخضر کرد
-
در خرابات مغان با پیر هم منزل شویم
کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما
-
ای به ازل بوده و نابوده ما
وی به ابد زنده و فرسوده ما
-
میان ما و شما عهد در ازل رفته ست
هزار سال برآید همان نخستینی
-
وین گوی دولتست که بیرون نمی برد
الا کسی که در ازلش بخت یار کرد