-
-
فضل خدای را که تواند شمار کرد
یا کیست آنکه شکر یکی از هزار کرد
-
چه کسی میتواند بخششهای خداوند را بشمارد؟ یا چه کسی میتواند شکرگزار یک هزارم بخششهای او باشد؟
-
-
-
آن صانع قدیم که بر فرش کائنات
چندین هزار صورت الوان نگار کرد
-
آن آفرینندهای که از پیش از آفرینش زمان وجود داشته است و بر فرش هستی هزاران صورت رنگارنگ نقاشی کرد.
-
-
-
ترکیب آسمان و طلوع ستارگان
از بهر عبرت نظر هوشیار کرد
-
ترکیب آسمان و طلوع ستارگان را برای عبرت گرفتن چشم انسان دانا آفرید.
-
-
-
بحر آفرید و بر و درختان و آدمی
خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد
-
دریا را آفرید و خشکی و درختان و انسان و خورشید و ماه و ستارگان و شب و روز را بیافرید.
-
-
-
الوان نعمتی که نشاید سپاس گفت
اسباب راحتی که نشاید شمار کرد
-
نعمتهای رنگارنگی که نمیتوان شکر آن را بجا آورد. وسایل آرامشی که نمیتوان تعدادشان را شمرد.
-
-
-
آثار رحمتی که جهان سر به سر گرفت
احمال منتی که فلک زیر بار کرد
-
نشانههای بخشایشی که سرتاسر جهان را فرا گرفته است. احسان و نیکوییهایی که دنیا را مدیون خود ساخته است.
-
-
-
از چوب خشک میوه و در نی شکر نهاد
وز قطره دانه ای درر شاهوار کرد
-
میوه را از چوب خشک برآورد و شکر را درون نی قرار داد و از دانهی قطرهی آبی، مروارید شاهواری بوجود آورد.
-
-
-
مسمار کوهسار به نطع زمین بدوخت
تا فرش خاک بر سر آب استوار کرد
-
کوهها را همانند میخی بر چرم زمین دوخت تا فرش خاک، روی دریاها محکم و استوار باشد.
-
-
-
اجزای خاک مرده به تأثیر آفتاب
بستان میوه و چمن و لاله زار کرد
-
در اثر نور خورشید، اجزای خاک مرده را به بوستان میوه و چمن و لالهزار تبدیل کرد.
-
-
-
این آب داد بیخ درختان تشنه را
شاخ برهنه پیرهن نوبهار کرد
-
ریشه درختان تشنه را آبیاری کرد. بر شاخهی بیبرگ درخت، پیراهنی از شکوفههای بهاری پوشاند.
-
-
-
چندین هزار منظر زیبا بیافرید
تا کیست کو نظر ز سر اعتبار کرد
-
هزاران منظرهی زیبا آفرید. تا که باشد که به دیده عبرت به آنها نگاه کند.
-
-
-
توحیدگوی او نه بنی آدمند و بس
هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد
-
این تنها آدمیان نیستند که به یگانگی او اقرار میکنند؛ هر بلبلی که بر سر شاخه آواز میخواند، دارد ذکر یگانگی او را میگوید.
-
-
-
شکر کدام فضل به جای آورد کسی
حیران بماند هر که درین افتکار کرد
-
شخص، سپاس کدامین بخشش او را میتواند به جا آورد؟ هر کسی که به این موضوع اندیشید، از پاسخ به آن فرو ماند.
-
-
-
گویی دواج روح که در کالبد دمید
یا عقل ارجمند که با روح یار کرد
-
گویی لحاف روح را در جسم دمید یا عقل باارزش را با روح همراه کرد.
-
-
-
لالست در دهان بلاغت زبان وصف
از غایت کرم که نهان و آشکار کرد
-
از نهایت بخشایش او که پیدا و پنهان است، زبان توصیف در دهانِ سخنوری گنگ است.
-
-
-
سر چیست تا به طاعت او بر زمین نهند
جان در رهش دریغ نباشد نثار کرد
-
سر آنقدر ارزش ندارد که به نشانه فرمانبرداریش به زمین بگذارند. حیف نیست که جان را در راه او قربانی کنند.
-
-
-
بخشنده ای که سابقه فضل و رحمتش
ما را به حسن عاقبت امیدوار کرد
-
بخشایشگری است که سابقه بخشش و لطفش باعث شد که ما به فرجام نیک خود امیدوار باشیم.
-
-
-
پرهیزگار باش که دادار آسمان
فردوس جای مردم پرهیزگار کرد
-
پارسا باش که آفریننده آسمان، بهشت را مسکن مردم پارسا قرار داد.
-
-
-
نابرده رنح گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
-
کسی که زحمتی نکشد، گنج و پاداشی بدست نمیآورد. برادر جان! تنها کسی که کار کند، مزد میگیرد.
-
-
-
هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکاشت ابله و دخل انتظار کرد
-
هر کسی که عمل نکند و فرمانبرداری نکند ولی انتظار عنایت و توجه داشته باشد، همانند نادانی است که بذری نکاشته باشد ولی انتظار برداشت داشته باشد.
-
-
-
دنیا که جسر آخرتش خواند مصطفی
جای نشست نیست بباید گذار کرد
-
جهان که حضرت محمد آن را پل آخرت نامید، جای نشستن نیست، باید از آن گذشت.
-
-
-
دارالقرار خانه جاوید آدمیست
این جای رفتنست و نشاید قرار کرد
-
بهشت خانه جاویدان آدمی خواهد بود. اینجا، جای رفتن است و شایسته ماندن نیست.
-
-
-
چند استخوان که هاون دوران روزگار
خردش چنان بکوفت که خاکش غبار کرد
-
چقدر استخوانهایی که گردش روزگار همچون هاونی آنها را آنچنان سخت کوبید که خاک آن استخوانها به غباری تبدیل شد.
-
-
-
ظالم بمرد و قاعده زشت از او بماند
عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
-
ستمگر مرد و آیین ناشایست از او باقی ماند. دادگر رفت و نام نیکش را به یادگار گذاشت.
-
-
-
عیسی به عزلت از همه عالم کناره جست
محبوبش آرزوی دل اندر کنار کرد
-
عیسی از همه مردمان کناره گیری کرد. محبوبش، او را به آرزوی دلش رساند
-
-
-
قارون ز دین برآمد و دنیا برو نماند
بازی رکیک بود که موشی شکار کرد
-
قارون از دین برگشت و دنیا به او وفا نکرد. او همچون بازی فرومایه بود که موشی را شکار کرد.
-
-
-
ما اعتماد بر کرم مستعان کنیم
کان تکیه باد بود که بر مستعار کرد
-
ما به بخشش خدای یاری کننده تکیه میکنیم. چرا که تکیه بر آنچه که مجازی و عاریتی است، همچون تکیه بر باد است.
-
-
-
بعد از خدای هرچه پرستند هیچ نیست
بی دولت آنکه بر همه هیچ اختیار کرد
-
بجز خدا، هر چیز دیگری که پرستش شود، بیارزش است و هیچ است. کسی که از میان همهچیز، هیچ چیز را انتخاب کرد، سعادتمند نشد.
-
-
-
وین گوی دولتست که بیرون نمی برد
الا کسی که در ازلش بخت یار کرد
-
سعادت را تنها کسی بدست میآورد که از ابتدای آفرینش اقبال داشته باشد.
-
-
-
بیچاره آدمی چه تواند به سعی و رنج
چون هرچه بودنیست قضا کردگار کرد
-
انسان بیچاره با تلاش و سختی کشیدن، چه کار میتواند بکند؟ هیچ کاری. چرا که هر چه که میشود، خداوند آن را مقدر کرده است.
-
-
-
او پادشاه و بنده و نیک و بد آفرید
بدبخت و نیک بخت و گرامی و خوار کرد
-
او پادشاه و بنده و خوب و بد را آفرید. اوست که انسان را بدبخت و خوشبخت و عزیز و خوار کرده است.
-
-
-
سعدی به هر نفس که برآورد چون سحر
چون صبح در بسیط زمین انتشار کرد
-
هر سخنی که سعدی گفت، همانند نور صبحگاهی در پهنه زمین منتشر شد.
-
-
-
هر بنده ای که خاتم دولت به نام اوست
در گوش دل نصیحت او گوشوار کرد
-
بندهای که به نهایت سعادت رسیده است، کسی است که پند او را آویزه گوشش کرده باشد و آن را به کار بسته باشد.
-
-
-
بالا گرفت و دولت والا امید داشت
هر شاعری که مدح ملوک دیار کرد
-
هر شاعری که ستایش پادشاه سرزمینها را گفت، کارش بالا گرفت و به سعادت والا امیدوار شد.
-
-
-
شاید که التماس کند خلعت مزید
سعدی که شکر نعمت پروردگار کرد
-
سعدی که سپاس نعمت خداوند را به جای آورد، سزاوار است که درخواست خلعتی زیاد داشته باشد.
-
توحید (فضل خدا)
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/توحید
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(17500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(17500 تومان)
فضل
- فضل
- کمال
- برتری
- بخشش، نیکویی
- معرفت، دانش
کائنات
- کائنات
- کل هستی
فلک
- فلک
- آسمان، سپهر، گردون
- فلکه ، چوبی که در وسط آن ریسمان کوتاهی بسته شده بود که پای مجرم را در آن می بستند و می زدند.
درر
- دُرّ
- لولو
- مروارید
- نوعی جواهر است به شکل کروی که در داخل صدفها تشکیل میشود. در قدیم تصور براین بوده که با چکیدن قطره باران به درون صدفی که در سطح دریا دهان بازکرده، مروارید پرورش مییابد
- دُر (جمع آن=دُرَر)، مروارید درشت است
نطع
- نَطع
- فرش، سفره چرمین
- سفرهی چرمینی بوده است که سر گناهکاران را روی آن میبریدهاند و برای آنکه خون روی ریگ بریزد، روی آن ریگ میپاشیدهاند
بیخ
- بیخ
- اصل و اساس
- ریشه گیاه
اعتبار
- اعتبار
- پند گرفتن
- آبرو، قدر
- اعتماد کردن
- عبرت گرفتن
بلبلی
- عندلیب
- هزاردستان
- بلبل
- مرغ چمن
- مرغ سحر
- هزار
- پرنده ایست جزو راسته ٔ گنجشکان متعلق به دسته ٔ دندانی نوکان که قدش تقریباً به اندازه ٔ گنجشک است و رنگش در پشت خاکستری متمایل به قرمز و در زیر شکم متمایل به زرد است . نوکش ظریف و تیز است . این پرنده حشره خوار است و آوازی دلکش دارد
افتکار
- افتکار
- اندیشیدن
دواج
- دواج
- لحاف، روانداز
- قبا
غایت
- غایت
- غایه
- نهایت
- هدف
فردوس
- فردوس
- بهشت
- باغ، بوستان
دادار
- دادار
- آفریننده
- بخشاینده
جسر
- جِسر
- پل
دارالقرار
- دارالقرار
- جای آسایش و راحت
- نام یکی از بهشتهای هشت گانه
عزلت
- عُزلَت
- گوشه نشینی
بازی
- باز
- پرنده ای شکاری با چنگال های قوی و منقاری کوتاه و محکم .
رکیک
- رکیک
- کم عقل
- پست، حقیر
- زشت، سخیف
مستعان
- مستعان
- ) یاری خواسته شده ، کسی که از او استعانت کنند.
مستعار
- مستعار
- عاریت شده و وام گرفته شده
دولت -دولتست -دولت
- دولت
- حکومت ، سلطنت ، هیئت وزیران
- سعادت ، طالع
- جاه ، مکنت
- مدد، کمک
ازلش
- ازل
- همیشگی، زمانی که ابتدا ندارد
بسیط
- بسیط
- گسترده
- گشاد، پهن
- خالص
- ساده، بدون ترکیب
خلعت
- خلعت
- جامهی دوخته که بزرگی به کسی ببخشد