خلعت

خلعت
جامه‌ی دوخته که بزرگی به کسی ببخشد
1

کاربردهای خلعت

  • شکر نعمت می کنم گر خلعتی

    می فرستد یا قفایی می زند

  • گرت قربتی هست در بارگاه

    به خلعت مشو غافل از پادشاه

  • فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپرورد و درختانرا بخلعت نوروزی قبای سبزورق در برگرفته و اطفال شاخرا بقدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده و عصاره نایی بقدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی بتربیتش نخل باسق گشته

  • شاید که التماس کند خلعت مزید

    سعدی که شکر نعمت پروردگار کرد

  • افتد که ندیم حضرت سلطان زر بیابد و باشد که سر برود و حکما گفته اند از تلون طبع پادشاهان بر حذر باید بودن که وقتی بسلامی برنجند و گاهی بدشنامی خلعت دهند و آورده اند که ظرافت بسیار کردن هنر ندیمانست و عیب حکیمان

  • پرسید از کجائی و بدین جایگه چون افتادی برخی از آنچه برسر او رفته بود اعادت کرد ملک زاده را بر حال تباه او رحمت آمد خلعت و نعمت داد و معتمدی با وی بفرستاد تا بشهر خویش آمد