کاربردهای خلعت
-
شکر نعمت می کنم گر خلعتی
می فرستد یا قفایی می زند
-
گرت قربتی هست در بارگاه
به خلعت مشو غافل از پادشاه
-
فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپرورد و درختانرا بخلعت نوروزی قبای سبزورق در برگرفته و اطفال شاخرا بقدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده و عصاره نایی بقدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی بتربیتش نخل باسق گشته
-
شاید که التماس کند خلعت مزید
سعدی که شکر نعمت پروردگار کرد
-
افتد که ندیم حضرت سلطان زر بیابد و باشد که سر برود و حکما گفته اند از تلون طبع پادشاهان بر حذر باید بودن که وقتی بسلامی برنجند و گاهی بدشنامی خلعت دهند و آورده اند که ظرافت بسیار کردن هنر ندیمانست و عیب حکیمان
-
پرسید از کجائی و بدین جایگه چون افتادی برخی از آنچه برسر او رفته بود اعادت کرد ملک زاده را بر حال تباه او رحمت آمد خلعت و نعمت داد و معتمدی با وی بفرستاد تا بشهر خویش آمد