در سیرت پادشاهان حکایت پانزدهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-سیرت-پادشاهان-حکایت-پانزدهم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

 

  1. یکی از وزرا معزول شد و بحلقه درویشان درآمد برکت صحبت ایشان در وی اثر کرد و جمعیت خاطرش دست داد ملک بار دیگر بر او دل خوش کرد و عمل فرمود قبولش نیامد و گفت معزولی به که مشغولی

  2. آنانکه بکنج عافیت بنشستند

    دندان سگ و دهان مردم بستند

  3. کاغذ بدریدند و قلم بشکستند

    وز دست و زبان حرف گیران رستند

  4. ملک گفت هر آئینه ما را خردمند کافی باید که تدبیر مملکت را بشاید گفت ای ملک نشان خردمند کافی آنست که به چنین کارها تن در ندهد

  5. همای بر همه مرغان از آن شرف دارد

    که استخوان خورد و جانور نیازارد

  6. سیه گوشرا گفتند ترا ملازمت شیر بچه وجه اختیار افتاد گفت تا فضله صیدش میخورم و از شر دشمنان در پناه صولت او زندگانی میکنم

  7. گفتند اکنون که بظل حمایتش درآمدی و بشکر نعمتش اعتراف کردی چرا نزدیکتر نیائی تا بحلقه خاصانت درآرد و از بندگان مخلصت شمارد گفت همچنان از بطش او ایمن نیستم

  8. اگر صد سال گبر آتش فروزد

    چو یک دم اندر او افتد بسوزد

  9. افتد که ندیم حضرت سلطان زر بیابد و باشد که سر برود و حکما گفته اند از تلون طبع پادشاهان بر حذر باید بودن که وقتی بسلامی برنجند و گاهی بدشنامی خلعت دهند و آورده اند که ظرافت بسیار کردن هنر ندیمانست و عیب حکیمان

  10. تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار

    بازی و ظرافت بندیمان بگذار

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  • صحبت

    صحبت
    دوستی، نشست و برخاست، همنشینی، همراهی
  • عافیت

    عافیت
    سلامتی و تندرستی
    رستگاری
    پارسایی
    محافظه‌کاری
  • همای

    هما
    همای
    مرغی است که استخوان میخورد. بر سر هرکه سایه ٔ او افتد به دولت و سلطنت رسد. در ادبیات فارسی او را مظهر فر و شکوه می‌دانند و به فال نیک می‌گیرند
  • صولت

    صولت
    برجستن و حمله کردن
    هیبت
    حمله
    قدرت، نفوذ
  • فضله

    فضله
    باقی‌مانده و بقیه‌ی چیزی
  • سیه گوشرا

    سیاه گوش
    سیه گوش
    جانوری است گوشت خوار شبیه شغال با پوستی قهوه ای و گوش های منگوله ای ، معمولاً به دنبال شیر حرکت می کند تا بازماندة غذای او را بخورد.
  • خلعت

    خلعت
    جامه‌ی دوخته که بزرگی به کسی ببخشد