دیباچه گلستان سعدی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/بسم-الله-الرحمن-الرحیم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (22000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (22000 تومان)

  1. بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خدای بخشاینده‌ی مهربان

  2. منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربتست و بشکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیاتست و چون برمیاید مفرح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب

    سپاس و احسان ویژه‌ی خدای توانا و بزرگ است که فرمانبرداری کردن از او موجب می‌شود به او نزدیک شویم و شکرگزاری‌اش موجب زیاد شدن رزق و روزی می‌شود. هر نفسی که فرو می‌رود یاریگر زندگی است و هنگامی که بیرون می‌آید، شادمان کننده‌ی نفس. بنابراین در هر نفس کشیدن، دو بخشش وجود دارد و لازم است که برای هر بخششی، یک بار شکرگزاری شود.

  3. از دست و زبان که برآید

    کز عهده شکرش بدرآید

    دست و زبان چه کسی این توانایی را دارد که او را از زیر بار تعهدی که بابت سپاسگزاری او بر عهده‌اش است، خارج کند؟

  4. اعملوا آل داود شکرا و قلیل من عبادی الشکور

    ای خاندان داوود! سپاس گزارید و تعداد کمی از بندگان من سپاسگزارند. (سوره سبا آیه 14)

  5. بنده همان به که ز تقصیر خویش

    عذر بدرگاه خدای آورد

    برای بنده خوب است که به سبب گناهش، پوزش خود را بر درگاه خداوند عرضه کند

  6. ور نه سزاوار خداوندیش

    کس نتواند که به جای آورد

    وگرنه کسی نمی‌تواند آنچه را که شایسته‌ی مقام خداوندی خداست، ادا کند.

  7. باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده پرده ناموس بندگان بگناه فاحش ندرد و وظیفه روزی بخطای منکر نبرد

    رحمت بی حد و حساب او همچون باران نصیب همه شده است و سفره‌ی نعمتِ بی‌مضایقه‌اش در همه جا گسترده شده است. پوششِ عصمت و عفت بندگان را به خاطر مرتکب شدن گناهِ زیادهِ از حد، برنمی‌دارد و به خاطر مرتکب شدن گناه ناروا، مقرری روزی‌ بنده‌اش را قطع نمی‌کند.

  8. ای کریمی که از خزانه غیب

    گبر و ترسا وظیفه خور داری

    ای بخشاینده‌ای که از گنجینه‌ی پنهانت، رزق و روزیِ زرتشتی و مسیحی را می‌دهی.

  9. دوستان را کجا کنی محروم

    تو که با دشمن این نظر داری

    تویی که اینگونه به دشمنانت توجه می‌کنی، کجا دوستانت را از نعمت‌هایت محروم می‌کنی؟!

  10. فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپرورد و درختانرا بخلعت نوروزی قبای سبزورق در برگرفته و اطفال شاخرا بقدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده و عصاره نایی بقدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی بتربیتش نخل باسق گشته

    به باد بهاری که گسترنده‌ی فرش است دستور داده است که فرش سبز رنگ پهن کند و به ابر بهاری که پرستار است دستور داده است تا دختران گیاه را در زمینِ همچون گهواره پرورش بدهد. درختان را با جامه‌ی نوروزی، لباس سبز رنگ پوشانیده و با درآمدن هنگام بهار، بر سر فرزندان شاخه، کلاهی از شکوفه گذاشته است. افشره‌ی نی‌شکر با قدرت او به شیرینی بهتر تبدیل شده و یک هسته‌ی خرما با پرورش او به درخت خرمای بلند تبدیل شده است.

  11. ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

    تا تو نانی بکف آری و بغفلت نخوری

    ابر و باد و ماه و خورشید و آسمان، همگی در حال کار کردن هستند تا تو غذایی به دست بیاوری و آن را در حال بی‌خبری نخوری

  12. همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار

    شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

    همه به خاطر وجود تو سرگردان و گوش به فرمان هستند. دور از انصاف و عدالت است که تو فرمانبردار نباشی.

  13. در خبر است از سرور کائنات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم

  14. شفیع مطاع نبی کریم

    قسیم جسیم نسیم و سیم

  15. چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان

    چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان

  16. بلغ العلی بکماله کشف الدجی بجماله

    حسنت جمیع خصاله صلوا علیه و آله

  17. هرگاه که یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار دست انابت بامید اجابت بدرگاه حق جل و علا بردارد ایزد تعالی در وی نظر نکند بازش بخواند باز اعراض کند

  18. دیگربارش بتضرع و زاری بخواند حق سبحانه و تعالی فرماید یا ملائکتی قد استحییت من عبدی و لیس له رب غیری فقد غفرت له دعوتش اجابت کردم و حاجتش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم

  19. کرم بین و لطف خداوندگار

    گنه بنده کردست و او شرمسار

  20. عاکفان کعبه جلالش بتقصیر عبادت معترف که ماعبدناک حق عبادتک و واصفان حلیه جمالش بتحیر منسوب که ماعرفناک حق معرفتک

  21. گر کسی وصف او ز من پرسد

    بیدل از بینشان چه گوید باز

  22. عاشقان کشتگان معشوقند

    برنیاید ز کشتگان آواز

  23. یکی از صاحبدلان سر بجیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده آنگه که از آن حالت باز آمد یکی از دوستان بطریق انبساط او را گفت از آن بوستان که بودی ما را چه تحفه ای کرامت آوردی

  24. گفت بخاطر داشتم که چون بدرخت گل رسم دامنی پر کنم هدیه اصحاب را چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت

  25. ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

    کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

  26. این مدعیان در طلبش بیخبرانند

    کانرا که خبر شد خبری باز نیامد

  27. ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم

    وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم

  28. مجلس تمام گشت و بآخر رسید عمر

    ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم

  29. ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است وصیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قصب الجیب حدیثش که چون شکر میخورند و رقعه منشاتش که همچو کاغذ زر میبرند بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد

  30. بلکه خداوند جهان و قطب دائره زمان و قایم مقام سلیمان و ناصر اهل ایمان شاهنشاه معظم اتابک اعظم سلغر سلطان مظفر الدنیا والدین ابوبکر بن سعد بن زنگی ظل الله تعالی فی ارضه رب ارض عنه و ارضه بعین عنایت نظر کرده است و تحسین بلیغ فرموده و ارادت صادق نموده لاجرم کافه انام از خواص و عوام بمحبت او گرائیده اند که الناس علی دین ملوکهم

  31. زانگه که ترا بر من مسکین نظرست

    آثارم از آفتاب مشهورترست

  32. گر خود همه عیب ها بدین بنده درست

    هر عیب که سلطان بپسندد هنرست

  33. گلی خوشبوی در حمام روزی

    رسید از دست محبوبی بدستم

  34. بدو گفتم که مشکی یا عبیری

    که از بوی دلاویز تو مستم

  35. بگفتا من گلی ناچیز بودم

    ولیکن مدتی با گل نشستم

  36. کمال همنشین در من اثر کرد

    وگرنه من همان خاکم که هستم

  37. اللهم متع المسلمین بطول حیاته وضاعف ثواب جمیل حسناته و ارفع درجة اودائه و ولاته ودمر علی اعدائه و شناته بما تلی فی القرآن من آیاته اللهم آمن بلده و احفظ ولده

  38. لقد سعدالدنیا به دام سعده

    و ایده المولی بالویت النصر

  39. کذلک تنشیاء لنیته هو عرقها

    و حسن نبات الارض من کرم البذر

  40. ایزد تعالی و تقدس خطه پاک شیراز را بهیبت حاکمان عادل و همت عالمان عامل تا زمان قیامت در امان سلامت نگه داراد

  41. اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست

    تا بر سرش بود چو توئی سایه خدا

  42. امروز کس نشان ندهد در بسیط خاک

    مانند آستان درت مأمن رضا

  43. بر تست پاس خاطر بیچارگان و شکر

    بر ما و بر خدای جهان آفرین جزا

  44. یارب ز باد فتنه نگه دار خاک پارس

    چندانکه خاک را بود و باد را بقا

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (22000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (22000 تومان)

  • واجب

    واجب
    لازم ، ضروری
    فعلی که عمل بدان لازم است و ترکش گناه دارد
    سزاوار، شایسته
    مایحتاج
  • منت

    منت
    احسان،‌ نیکویی
    نیکویی و احسان دربارة کسی را به رخش کشیدن
  • عزوجل

    عَزَّوَجَلّ
    توانا و بزرگ
    توانا و بزرگ است همیشه
  • نعمت

    نعمت
    انعام، روزی، بخشش، دهش
  • ممد

    مُمِدّ
    یاریگر و مددبخش
  • مفرح

    مُفَرِّح
    شادمان کننده
  • عهده

    عُهده
    ذمه، تعهد، پیمان
  • منکر

    منکر
    کار بد و زشت و ناشایست
  • روزی

    روزی
    توشه، غذای روزانه
    نصیب، بهره
  • خوان

    خوان
    سفره
    طبق بزرگ چوبی
    خوردنی
  • پرده

    پرده
    پوشش، حجاب، مانع و حایلی که مانع دیدن می‌شود
    حجله، حرمسرا
    نوا، گاه موسیقی
  • ناموس

    ناموس
    قاعده، دستور، احکام الهی
    ادعا، کبر، خودپسندی
    راز
    آبرو، نیکنامی
    بانگ، صدا
    ریا و ریاکاری
  • فاحش

    فاحش
    گناهی که از حد گذشته باشد
  • ترسا

    ترسا
    مسیحی
    مطلق کافر یا بت پرست
    نزد صوفیه مرد روحانی را گویند که صفات ذمیمه ٔ نفس اماره ٔ او متبدل شده باشد و بصفات حمیده گراییده گردد
  • گبر

    گبر
    آتش پرست، زرتشتی
    خود و خفتان و آنچه بدان ماند از آهن . جوشن . زره . لباس جنگ
  • صبا

    صبا
    بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و باد برین هم همین است
  • نوروزی

    نوروز
    روز نو، روز تازه. روز اول فروردین که رسیدن آفتاب به برج حمل است و ابتداء بهار است.
  • زمردین

    زمرد
    یکی از سنگهای قیمتی به رنگ سبز و آن هرچه بزرگتر باشد گرانبهاتر است . قدما می پنداشتند که نظر بر زمرد چشم افعی را کور کند.
  • بخلعت

    خلعت
    جامه‌ی دوخته که بزرگی به کسی ببخشد
  • فلک

    فلک
    آسمان، سپهر، گردون
    فلکه ، چوبی که در وسط آن ریسمان کوتاهی بسته شده بود که پای مجرم را در آن می بستند و می زدند.