دریغ

دریغ
افسوس
مضایقه
1

کاربردهای دریغ

  • دریغ آمدم زان همه بوستان

    تهیدست رفتن سوی دوستان

  • دریغ است فرموده دیو زشت

    که دست ملک با تو خواهد نبشت

  • خوشست عمر دریغا که جاودانی نیست

    پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست

  • دریغ آن کمربند و آن گردگاه

    دریغ آن کیی برز و بالای شاه

  • قاصد پیریم از دیدن من

    این یکی گفت دریغ آن یک آه

  • همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی

    دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی

  • دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران ولیکن در معنی باز بود و سلسله سخن دراز در معنی این آیت که و نحن اقرب الله من حبل الورید سخن بجائی رسانیده بودم که میگفتم

  • مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش

    دریغ آمدم کام و دندان خویش

  • یکی گفتش آخر نه مردی تو نیز

    تحمل دریغ است از این بی تمیز

  • دریغ آیدت هر دو عالم خریدن

    اگر قدر نقدی که داری بدانی

  • سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

    دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

  • بی رونقیم و بیخود و ناچیز زان سبب

    از ما دریغ داشت خوشی دور روزگار

  • کنون که رغبت خیرست زور طاعت نیست

    دریغ زور جوانی که صرف شد به محال

  • دریغا عیش اگر مرگش نبودی

    دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز

  • واماندگی اندر پس دیوار طبیعت

    حیفست دریغا که در صلح بهشتیم

  • بر خاک من آن غریب خاکی

    نالد به دریغ و دردناکی

  • می داد به گریه ریگ را رنگ

    می زد سری از دریغ بر سنگ

  • ور نه سزاوار خداوندیش

    کس نتواند که به جای آورد

  • گرت بار دیگر ببینم به تیغ

    چو دشمن ببرم سرت بی دریغ

  • در و هر لحظه تیغی چند می بست

    به رویش در دریغی چند می بست

  • دور جوانی بشد از دست من

    آه و دریغ آن ز من دلفروز

  • دریغا گردن طاعت نهادن

    گرش همراه بودی دست دادن

  • دریغا که بگذشت عمر عزیز

    بخواهد گذشت این دمی چند نیز