-
جوانی چست لطیف خندان شیرین زبان در حلقه عشرت ما بود که در دلش از هیچ نوعی غم نیامدی و لب از خنده فراهم روزگاری برآمد که اتفاق ملاقات نیوفتاد
-
بعد از آن دیدمش زن خواسته و فرزندان خاسته و بیخ نشاطش بریده و گل هوسش پژمریده پرسیدمش چه گونه ای و چه حالتست گفت تا کودکان بیاوردم دگر کودکی نکردم
-
ماذا الصبی و الشیب غیر لمتی
و کفی بتغیر الزمان نذیرا
-
چون پیر شدی ز کودکی دست بدار
بازی و ظرافت بجوانان بگذار
-
طرب نوجوان ز پیر مجوی
که دگر ناید آب رفته بجوی
-
زرع را چون رسید وقت درو
نخرامد چنانکه سبزه نو
-
دور جوانی بشد از دست من
آه و دریغ آن ز من دلفروز
-
قوت سرپنجه شیری برفت
راضیم اکنون به پنیری چو یوز
-
پیرزنی موی سیه کرده بود
گفتمش ای مامک دیرینه روز
-
موی بتبلیس سیه کرده گیر
راست نخواهد شدن این پشت کوژ
در ضعف و پیری حکایت پنجم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-ضعف-و-پیری-حکایت-پنجم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
چست
- چست
- چالاک، چابک، تند و سریع
- ماهر، زبردست
- برازنده و باندام (لباس)
عشرت
- عشرت
- معاشرت کردن، خوشگذرانی، کامرانی
بیخ
- بیخ
- اصل و اساس
- ریشه گیاه
دلفروز
- فروز
- افروز
- شعله ورسازنده و افروزنده .
دریغ
- دریغ
- افسوس
- مضایقه
یوز
- یوز
- جانوری شکاری کوچک تر از پلنگ که آن را برای شکار تربیت کرده و به کمک آن، آهو و حیواناتی نظیر آن را شکار میکردهاند. این جانور به دلیل جستجوی شکار، به این اسم نامیده شده است.
بتبلیس
- تبلیس
- نیرنگ ساختن
- پوشاندن ، حقیقت را پنهان کردن