بیخ

بیخ
اصل و اساس
ریشه گیاه
1

کاربردهای بیخ

  • کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی

    از تیشه هیزم شکن و اره نجار

  • خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست

    تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم

  • رعیت چو بیخند و سلطان درخت

    درخت ای پسر باشد از بیخ سخت

  • مکن تا توانی دل خلق ریش

    وگر می کنی می کنی بیخ خویش

  • بلای عشق تو بنیاد زهد و بیخ ورع

    چنان بکند که صوفی قلندری آموخت

  • مهرگیاه عهد من تازه ترست هر زمان

    ور تو درخت دوستی از بن و بیخ برکنی

  • خیال روی تو بیخ امید بنشاندست

    بلای عشق تو بنیاد صبر برکندست

  • گر نظری کنی کند کشته صبر من ورق

    ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم

  • هر که می ورزد درختی در سرابستان معنی

    بیخش اندر دل نشاند تخمش اندر جان بکارد

  • این آب داد بیخ درختان تشنه را

    شاخ برهنه پیرهن نوبهار کرد

  • اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی

    برآورند غلامان او درخت از بیخ

  • بعد از آن دیدمش زن خواسته و فرزندان خاسته و بیخ نشاطش بریده و گل هوسش پژمریده پرسیدمش چه گونه ای و چه حالتست گفت تا کودکان بیاوردم دگر کودکی نکردم

  • از حیاتش رمقی مانده بود برگ درختان خوردن گرفت و بیخ گیاهان برآوردن تا اندکی قوت یافت سر در بیابان نهاد و همی رفت تا تشنه و بی طاقت بسر چاهی رسید