-
-
در جامع بعلبک وقتی کلمه ای همی گفتم بطریق وعظ با جماعتی افسرده دل مرده ره از عالم صورت بعالم معنی نبرده دیدم که نفسم درنمیگیرد و آتشم در هیزم تر اثر نمیکند
-
زمانی، در مسجد جامع شهر بعلبک، بروش خطابه با جمعی افسرده و دلمرده که هنوز نتوانسته بودند از دنیای ظاهر عبور کرده و به دنیای معنا برسند، سخنرانی میکردم. دیدم که سخنم اثر نمیکند و گرمای کلامم نمیتواند هیزم تر را روشن کند
-
-
-
دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران ولیکن در معنی باز بود و سلسله سخن دراز در معنی این آیت که و نحن اقرب الله من حبل الورید سخن بجائی رسانیده بودم که میگفتم
-
حیفم آمد که تربیت را صرف چهارپایان کنم و در محله نابینایان آینهداری نمایم؛ ولی دروازه معنا باز بود و زنجیره کلام طولانی بود. درهنگام تفسیر این آیه قرآن «نحن اقرب الیه من حبل الورید» (ما از رگ گردن به او نزدیکتریم)، سخنرانیام به آنجا رسید که میگفتم
-
-
-
دوست نزدیکتر از من به منست
وین عجبتر که من از وی دورم
-
محبوب از من به من نزدیکتر است و عجیبتر آنکه من از او دور هستم!
-
-
-
چه کنم با که توان گفت که دوست
در کنار من و من مهجورم
-
چکار کنم؟ به چه کسی میتوانم (این درد خود را) بگویم که محبوب در کنار من است و من از او دور افتادهام
-
-
-
من از شراب این سخن مست و فضاله قدح در دست که رونده ای در کنار مجلس گذر کرد و دور آخر در او اثر کرد و نعره ای چنان زد که دیگران به موافقت او در خروش آمدند و خامان مجلس بجوش
-
من سرمست از گیرایی این سخن بودم و ته ماندهی جام شراب در دستانم بود که سالکی از کنار مجلس خطابه عبور کرد و دور آخر کلامم او را مست کرد و آنچنان فریادی برآورد که سایرین همراه او نعره زدند و افراد خام مجلس به جوش آمدند
-
-
-
گفتم سبحان الله دوران باخبر در حضور و نزدیکان بی بصر دور
-
گفتم: پاک و منزه است خداوند! آنان که دور هستند و باخبر، به حضور (محبوب) رسیدهاند ولی آنان که نزدیکند و چشمشان کور است، (از محبوب) جدا افتادهاند.
-
-
-
فهم سخن چون نکند مستمع
قوت طبع از متکلم مجوی
-
هنگامی که شنونده نمیتواند معنای سخن را بفهمد، دنبال این نباش که سخنران قریحه سخنوری بالایی داشته باشد.
-
-
-
فسحت میدان ارادت بیار
تا بزند مرد سخن گوی گوی
-
اگر میدان ارادت وسیع و فراخ باشد، مرد سخنور میتواند در آن زمین بازی، گوی بزند.
-
در اخلاق درویشان حکایت یازدهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-اخلاق-درویشان-حکایت-یازدهم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
بعلبک
- بعَلبَک
- یکی از شهرهای تاریخی کشور لبنان است که در دره بقاع در ارتفاع ۱۱۷۰ متر از سطح دریا و در شرق رود لیطانی واقع شدهاست.
دریغ
- دریغ
- افسوس
- مضایقه
سلسله
- سلسله
- زنجیر
آینه داری
- آینه دار
- آنکه آینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن در آن بینند
- سر تراش، سلمانی
ستوران
- سُتور
- ستوران (جمع)
- اسب، چارپا
مهجورم
- مهجور
- هذیان
- جدامانده
- بیبهره
- شتر نری که گردن آن را بر پای وی بسته باشند. شتری که با هجار بسته شده باشد
قدح
- پیاله
- جام
- پیغاله
- قدح
- ساغر
- کاسه ٔ خرد که در آن شراب خورند و آن از شیشه و بلور بوده است
رونده
- سالک
- رونده
- راه رونده و مسافر
- در اصطلاح تصوف، طالب تقرب حق تعالی که عقل معاش هم داشته باشد.
فضاله
- فضاله
- باقی و زائده ٔ از چیزی
ارادت
- ارادت
- خواستن
- خواست ،میل، قصد
- علاقه مندی، سرسپردگی مرید به مرشد
- دوستی از روی اخلاص و بی ریایی
فسحت
- فسحت
- گشادگی، فراخی
- گنجایش، وسعت